شما اینجا هستید
تفسیرهای مختلف از علم دینی در گفتگو با دکتر حسن یوسفیان
مصاحبه با دکتر حسن يوسفيان عضو هيئت علمي گروه کلام مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره):
جناب آقاي دکتر حسن يوسفيان در مصاحبهاي با واحد خبر و اطلاعرساني مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) با موضوع تفسيرهاي مختلف از علم ديني در پاسخ به سؤالي درباره ديني يا اسلامي کردن علوم جديد و تاريخچه آن اظهار داشت:
از چند دهة پيش تاکنون، در جهان اسلام زمزمههايي دربارة ديني يا اسلامي کردن علوم جديد به گوش ميرسد. (در جوامع انگليسيزبان اين انديشه را با تعابيري مانند «Islamization of Knowledge» ميشناسند که گويا نخستين بار در سال 1978 ميلادي در کتابي از انديشمند مالزيايي، محمد نقيب العطاس (1931 - م) به کار رفته و شرح و بسط بيشتر آن در آثار متفکر فلسطينيتبار، اسماعيل فاروقي (1921 - 1986 م) ـ از دانشآموختگان و اساتيد دانشگاههاي آمريکا ـ آمده است. نويسندگان عربزبان در همينباره تعابيري چون «أسلَمة العلوم» و «أسلمة المعرفة» را به کار ميبرند. در کشور ما ايران نيز حتي پيش از شکلگيري انقلاب اسلامي، تلاشهاي فراواني در اين راه صورت گرفته و حتي مؤسساتي به همين منظور پديد آمده است.
عضو هيئت علمي گروه کلام مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) در ادامه افزود: با اين همه، نکتة درخور توجه آن است که مضمون «اسلامي کردن علوم جديد» دستکم از اوائل قرن بيستم مطرح بوده است؛ چنانکه انديشمند هندي، ابوالعلاء مودودي (1903 - 1979 م) در دهة 1930 با انتقاد از برنامههاي به ظاهر اسلامي دانشکدة عليگره مينويسد: «تجددگرايان کافي ميدانند که به فهرست دروس، معارف اسلامي را بيفزايند و اين از نظر آنان حاکي از اين است که آنها مقتضيات اسلام را در برنامة آموزشيشان برآورده کردهاند. آنها نه تنها مسلمانان را گمراه ميکنند، بلکه خودشان را نيز فريب ميدهند که از طريق نظام آموزشي غربي به نسل جوان به اندازة کافي جهتگيري اسلامي ميدهند. اين تبعيت کورکورانه و اسلاميکردن فريبکارانه نميتواند دوام بياورد. ... بنابراين، موقع آن است که مسلمانان از نظام قديمي و کهنة آموزش و نيز از نظام جديدِ جهتگيري سکولار رهايي يابند و يک نظام جداگانة آموزشي براي خودشان بنا کنند که سرشت آن تا آنجا که ممکن است جديد باشد؛ بهترين استفاده را از علم و فنون جديد بکند، ولي جهتگيري اسلامي آن رقيق نشده باشد. اين طرح را آنهايي ميتوانند اجرا ... کنند که نه تنها وقوف کامل به اسلام دارند، بلکه مجهز به ايمان و اعتقاد راسخ نيز هستند») از سوي ديگر، انديشمندان مسلمان از ديرباز علوم را به دو دستة ديني و غير ديني تقسيم ميکردهاند. در اين باره گاه به سخني استناد ميشود که برخي از منابع آن را به پيامبر اکرم نسبت دادهاند. اکنون بايد ديد که مقصود از علم ديني چيست. واقعيت آن است که همة کساني که اين تعبير يا تعبيرهاي مشابه را به کار بردهاند، معناي واحدي را در ذهن نداشتهاند.
دکتر يوسفيان در ادامه مباحث، مهمترين معناهاي علم ديني را برشمرد:
1. علمي که به شرح و تفسير کتاب آسماني، يا سخنان پيشوايان دين ميپردازد. ابوحامد غزالي بر اساس چنين تعريفي از علم ديني، علومي چون فقه و تفسير را از علوم شرعي، و طب و رياضيات را از علوم غير شرعي ميشمارد. پيش از وي نيز اخوانالصفا تعبير علوم شرعي را در همين معنا به کار برده و آن را داراي شش قسم دانستهاند: علم تنزيل، علم تأويل، علم روايات و اخبار، علم فقه، علم تذکار و موعظه و تصوف، و علم تعبير خواب. امروزه نيز تعابيري چون «طلاب علوم ديني» معمولاً به همين معنا از علم ديني نظر دارند.
2. علمي که براي جامعة ديني سودمند يا ضروري است. بر اين اساس، تقريباً همة دانشهايي که به عنوان علوم بشري (غير وحياني) معروفاند نيز جزو علوم ديني قرار ميگيرند. شهيد مرتضي مطهري (1299 ـ 1358 ش) با چنين تفسيري از علم ديني ميگويد:
هر علمي كه به حال مسلمين مفيد باشد و گرهي از كار مسلمين باز كند، آن علم فريضة ديني و علم ديني است. ما چرا نحو و صرف و لغت عرب را علوم ديني ميدانيم؟ آيا جز از اين راه است كه نفع و فايده اي را در بردارد كه موافق با منظور اسلام است؟ ... اساساً اين تقسيم درستي نيست كه ما علوم را به دو رشته تقسيم كنيم: علوم ديني و علوم غير ديني؛ تا اين توهم براي بعضي پيش بيايد كه علومي كه اصطلاحاً علوم غير ديني ناميده ميشوند از اسلام بيگانهاند. جامعيت و خاتميت اسلام اقتضاء ميكند كه هر علم مفيد و نافعي را كه براي جامعة اسلامي لازم و ضروري است، علم ديني بخوانيم.
3. علمي که عالمان آن متدين به ديني خاص هستند؛ براي مثال، فلسفة اسلامي يعني فلسفة رايج نزد فيلسوفان مسلمان. بر اين اساس، فلسفة اسلامي و غير اسلامي تفاوتي ماهوي با يکديگر ندارند. برخي از کساني که چنين تفسيري از علم ديني ارائه ميدهند، اساساً اين تعبير را نميپسندند و صرفاً در مقام نقد ديدگاههاي رقيب يا از روي تسامح آن را به کار ميبرند.
4. علمي که از خطوط قرمزي که دين و اخلاق تعيين کردهاند، عبور نميکند. در مقابل، علم سکولار علمي است که خطوط قرمز ندارد.
5. علمي که منبع آگاهي ما از گزارههاي آن، نه عقل و تجربة مستقل بشري، بلکه متون ديني است. برخي از کساني که چنين تفسيري از علم ديني در نظر دارند، مانند اخوانالصفا بر اين باورند که علمي مانند طب نيز در آغاز از سوي پيامبران الهي به انسانها تعليم داده شده است؛ چنانکه مولوي ميگويد: «اين نجوم و طب وحي انبيا است». سپس ميافزايد: «جمله حرفتها يقين از وحي بود ـ اولِ او ليک عقل آن را فزود». به اعتقاد گروهي ديگر، هماينک نيز متون ديني ميتوانند منبع علوم مختلف باشند. به گفتة آيتالله جوادي آملي؛
دين ... خطوط کلي بسياري از علوم را ارائه کرده و مباني جامع بسياري از دانشهاي تجربي، صنعتي، نظامي و مانند آن را تعليم داده است. ... آنچه از پيشوايان معصوم رسيده که «علينا القاء الاصول اليکم و عليکم بالتفرع» ناظر به اجتهاد در تمام رشتههاي علوم اسلامي است، نه فقط فقه. ... هرگز نبايد توقع داشت که معناي اسلامي بودن مثلاً علم طب آن باشد که تمام فرمولهاي ريز و درشت آن (چون نماز و روزه) در احاديث آمده باشد؛ چنانکه معناي اسلامي بودن علم اصول فقه هم اين نبوده و نيست.
6. علمي که بر مباني هستيشناسانه، معرفتشناسانه، انسانشناسانه و ارزششناسانة ديني مبتني است. هرچند برخي از مسائل آن ممکن است صريحاً نيز در متون ديني آمده باشند. گروهي از مدافعان اين تفسير (و تفسيرهاي مشابه) از علم ديني بر اين نکته تصريح ميورزند که مقصودشان از علم در اينجا «علم تجربي انساني» است. اين در حالي است که به گفتة برخي از متخصصان علوم طبيعي، حتي دانشي چون فيزيک نيز خالي از پيشفرضهاي اختلافانگيز متافيزيکي نيست؛ پيشفرضهايي که اثبات آنها خارج از توان دانشهاي طبيعي است. از نظر اين افراد، حتي فيزيک و زيستشناسي نيز ميتوانند داراي دو قسم ديني و غير ديني باشند.
عضو هيأت علمي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) گفت: از ميان اين تفسيرهاي ششگانه از علم ديني، آنچه ميتواند در بحث ديني (اسلامي) کردن علوم مقصود باشد، يکي از سه تفسير اخير (بهويژه تفسير پنجم و ششم) است. ما در اينجا در پي آن نيستيم که امکان يا عدم امکان علم ديني به معناي پنجم را بررسي کنيم؛ چنانکه گفتوگو دربارة درستي يا نادرستي تقسيم علوم طبيعي به دو قسم ديني و غير ديني نيز فراتر از مقصود اين نوشتار است. اما بيترديد، با تحول در مباني فلسفي و الهياتي علوم انساني، دگرگونيهاي فراواني در نظريهها و مسائل اين علوم پديد خواهد آمد. حال چندان مهم نيست که حاصل کار را براي مثال «روانشناسي اسلامي» بناميم يا «رويکرد اسلامي به روانشناسي». اشارهاي گويا به اين حقيقت در سخن زير از يکي از انديشمندان مسلمان آمده است:
دين با ارائة مبادي تصديقي و اصول موضوعة خاصي که متناسب با جهانبيني الهي است، در نظريههاي علوم اثر ميگذارد. آيتالله مصباح يزدي ميفرمايد: مثلاً دانشمندي که معتقد به خدا و تدبير حکيمانة او است و اعتقاد به جهان غيب و ماوراء طبيعت و روح مجرد و حيات ابدي و مختار بودن انسان دارد، نظريههاي ماترياليستي و جبرگرايانه را در روانشناسي و جامعهشناسي و ساير علوم انساني نميپذيرد و به جاي آن، نظريههاي موافق با جهانبيني الهي و انسانشناسي ديني را بر ميگزيند. از سوي ديگر، همين علوم که اصول موضوعة خود را از فلسفه ميگيرند، به نوبة خود اصول و قواعدي را در اختيار علوم و فنون کاربردي و دستوري قرار ميدهند؛ چنانکه قواعد روانشناسي و جامعهشناسي مورد استفادة علوم تربيتي و مديريت قرار ميگيرد.
- برای ارسال دیدگاه وارد شوید.
آخرین اخبار
- 1 از 5
- بعدی