شما اینجا هستید
كرسی ترویجی «نقد و بررسي ديدگاههاي فيلسوفان غرب و انديشمندان مسلمان درباره واقعنمايي امور فطري»
گروه فلسفه مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) با همکاري دبيرخانه کرسيها برگزار میکند:
كرسی ترویجی
«نقد و بررسي ديدگاههاي فيلسوفان غرب و انديشمندان مسلمان
درباره واقعنمايي امور فطري»
سخنران: حجتالاسلاموالمسلمين دکتر احمد ابوترابي
ناقدان: حجتالاسلاموالمسلمين دکتر مجتبي مصباح
حجتالاسلاموالمسلمين دکتر فيروزجائي
مدیرکرسی: حجتالاسلاموالمسلمين محمد بهمني
زمان: دوشنبه 6 اسفند ماه 1397 ساعت: 15:30
مکان: قم، بلوار جمهوری اسلامی، موسسه امام خمینی (ره). طبقه پنجم سالن اندیشه
چكيده
با توجه به اهميت مسأله صدق در دانش معرفتشناسي، ميتوان گفت بحث از واقعنمايي امور فطري از مهمترين مباحث معرفتشناسي به شمار ميآيد. از اين رو، اين نگارنده تلاش كرده است مهمترين ادله واقعنمايي امور فطري را بدست آورد ه آنها را بررسي کند و ديدگاه خود را درباره آن بيان كند.
مباني بحث
اين بحث بر مباني ذيل استوار شده است:
1. پذيرش فطريات: تنها كساني بايد به اين بحث بپردازند كه به وجود فطرياتي در انسان باور داشته باشند.
2. مفهوم فطري: معناي برگزيده اين نگارنده، از ميان هشت معناي اصطلاحي فطريات، «اموري است كه با آفرينش انسان همراه باشد»يعني «سرشتي انسان» باشد.
3. تقسيمات فطرت: طبق نظر برگزيده، دو تقسيم اوليه براي فطريات وجود دارد. تقسيم به گرايشي، بينشي، توانشي و فطرت سازوارگي (آفرينش هماهنگ با باورها و...) و به فطريات بالقوه و بالفعل.
4. مراد از واقعنمايي: مراد از واقعنمايي فطريات به صورت كلي، وجود واقعياتي بيرون از انسان، مطابق با فطريات درون انسان است، مثلا مراد از واقعنمايي بودن در گرايشهاي فطري، وجود متعلق گرايش در خارج از انسان و مراد از واقعنمايي درتصديقات، مطابق بودن تصديق فطري با واقع ودر قواي فطري،مراد اين است كه معارفي كه از طريق قواي ادراكي حاصل ميشوند با واقع مطابقاند.
ديدگاه فيلسوفان غرب
از آثار فيلسوفان غرب، چهار دليل بر واقعنمايي فطريات بدست ميآيد:
1) براساس يادآوري (ديدگاه افلاطون): افلاطون همه معارف بشري را يادآوري همان حقايقي ميداند كه در عالم مُثل، انسان آنها رايافته، كه لازمه آن واقعنمايي نسبت به آن حقايق است.
نقد: اين ديدگاه با توجه به أ) نقدهايي كه به ادعا و ادله عالم مُثُل وارد است ب) نادرستي نظريه استذكار، با توجه به احتمال دخالت وهم در آنچه به عنوان يادآوري به ذهن ميآيد وج) اينكه مطابق بودن با واقع در نظر افلاطون، خلاف معناي متعارف آن است، نقد شده است.
2) براساس مطابقت صورت انسان و خدا: اين ديدگاه را برخي فيلسوفان اخلاق غرب در واقعنمايي فطريات اخلاقي مطرح كردهاند.
نقد: نقدهاي اين نگارنده بر اين ديدگاه، بر مبناي عدم امكان يگانگي كامل انسان و خدا، مراتب داشتن انسانها در تجلي خدا در آنها، و اختصاص اين قول به انسان كامل، نقد شده است.
3) براساس عدم فريبكاري خدا: دكارت فطريات را همان واضحها و متمايزها ميداند كه خدا در ما قرار داده است. به ديدگاه او چون خدا كامل مطلق است فريبكار نيست بنابراين آنچه را در ما قرار ميدهد مطابق با واقع است.
نقد: در پاسخ به اين استدلال ميتوان گفت: اولا دکارت واضح و متمايز را بهروشني تعريف نکرده؛ ثانيا وجود خدا را نيز از طريق فطري بودن مفهوم كامل مطلق اثبات ميكند. بنابراين استدلال وي دچار دور است.
4) براساس فلسفه استعلايي كانت: كانت ميگويد معارف بشري محصول تعامل ذهن و خارج است، محتواي معرفت از جهان مادي وقالبهاي آن به صورت غيراكتسابي در انسان هست. اين قالبها عبارتند از: زمان، مكان و دوازده مفهوم. عليرغم اينكه وي آنها را پيشين (فطري) ميداند، بر اين باور است: همين كه اطلاق اين مفاهيم بر عالم واقعيت، اجتنابناپذير است بايد آنها را واقعي دانست. كانت اينگونه واقعنمايي را رئاليسم استعلايي مينامد.
نقد: در نقد اين ديدگاه ميتوان گفت: صرفنظر از اينكه كانت، واقعيت داشتن را به معناي پديدار ذهني ومطابقت عين با ذهن ميداند، اين دليل چيزي جز تكرار مدعا نيست.
ديدگاه فيلسوفان مسلمان
مسلمانان پنج دليل بر واقعنمايي فطريات آورده اند:
1. براساس حكمت الهي: اين دليل را تنها در مورد گرايشهاي فطري مطرح کردهاند و بر «گرايش به جاودانگي» در انسان تطبيق شده و از وجود آن، وجود عالم آخرت نتيجه گرفته شده است.
نقد: اين استدلال از دو طريق قابل خدشه است: يكي اينكه حكمتهاي الهي را به آساني نميتوان تشخيص داد و احتمال وجود حكمت ديگر، حكمت بودن يك امر را از قطعيت مياندازد؛ ثانيا: حكمت گرايش به جاودانگي شايد، حفظ حيات دنيوي و پيشگيري ازخطر باشد.
2. براساس شرافت انسان: برخي گفتهاند چون انسان آفريده ويژه خداست وهم و خيال در فطريات او راه ندارد.
نقد: 1) برخي، حتي بديهيترين فطريات مثل علم به ذات خود را به درستي درك نميكنند، مثلا خود را همان بدن مادي ميدانند؛ 2) در اين استدلال نسبت منطقي ميان شرافت انسان و خطاناپذيري، تبيين نشده ، به علاوه هر انساني به بالاترين مراتب شرافت (خليفةاللهي) نميرسد و در انسانهاي معمولي اين شرافت مستلزم عصمت نيست.
3. براساس«مطابقت صورت انسان با خدا»: مراد اين است كه چون انسان آيينه تمامنماي خداست اگر فطريات مطابق با واقع نباشند مستلزم نقص خداست.
نقد: بر فرض قبول مطابقت، مطابقت كامل، محال است چون واجب و ممكن با هم شباهتي تام ندارند و مطابقت ناقص هم دلالتي بر عدمخطا ندارد. به علاوه همه خليفةالله نيستند . ثالثا: قواي ادراكي هم مخلوق خداست ولي انسانهاي عادي خطا ميکنند.
4. براساس يادآوري عالم ذر: طبق اين استدلال، همه يا بعضي از ادراکات انسان، يادآوري عالم ذر است پس با واقعمطابق است.
نقد:در اين استدلال چنين ميتوان خدشه كرد كه اگر ميتوانستيم اثبات کنيم آنچه را درك كردهايم همان است كه يافتهايم واقعنما بود، اما چگونه؟، چون احتمال دخالت وهم و خيال در مدركات وجود دارد.
5. از طريق تضايف: طبق اين استدلال هر عشق و گرايشي نياز به معشوق دارد، پس معشوق وجود دارد.
نقد: در اين استدلال چنين ميتوان خدشه كرد كه اگر ثابت ميشد كه هر عشق فطري، عشق به معشوق موجود است درست بود، اما در تضايف وجود معشوق ذهني و عشق به دستيابي به كمال مفقود كافي است، پس وجود معشوق بيرون ذهن اثبات نميشود.
ديدگاه برگزيده
واقعنمايي در فطريات در سه صورت قابل دفاع است: أ) مصداق علم فطري، علم حضوري به خود واقع باشد؛ ب) گرايشي فطري باشد و اين گرايش به خود معلوم خارجي حضوري باشد؛ چون علم حضوري درك خود واقع است؛ ج) علم حصولي فطري تصديقياي اثبات شود،مشروط به اينكه وجود خدا از طريق اين علم اثبات نشود؛ چون عدم مطابقت آن، موجب اغراء به جهل وعدم حکمت خداست، البته علت واقعنمايي در دو صورت اول، ريشه در فطري بودن ندارد.