شما اینجا هستید
بيانات آيتالله مصباح در همايش نسيم بهشتي
ضرورت شناخت جايگاه و وظيفه خود براي تداوم انقلاب
انسان موجودي دوبعدي
در ميان مخلوقاتي که ميشناسيم، انسان داراي ويژگياي است که دو جنبة متفاوت، و در عين حال مرتبط با هم دارد؛ همة ما معتقديم انسان بدني خاکي، و روحي الهي دارد. خداي متعال ميفرمايد «من روحي»، اين روح من است. مفسران گفتهاند اين اضافه تشريفيه است؛ يعني شرف اين روح، انتساب آن به خداوند است. بههرحال، اين دو عنصر تفاوتهاي زيادي با هم دارند؛ اما ارادة الهي اين دو را با هم آشنا، و به يک معنا در هم ادغام کرده است. انسان نيز در اثر داشتن اين دو ساحت متفاوت، ميتواند انگيزهها و اهداف مختلفي داشته باشد. بهطور کلي، يا جنبة جسماني، مادي و بدني را ترجيح ميدهد و به قطب ماديت گرايش پيدا ميکند و يا اينكه گرايش روحي، معنوي و الهي را برميگزيند و سمتوسوي حرکتش به اين طرف ميشود. لااقل اين يك بيان شايع، و کمابيش مورد قبول همه است.
طبق فرهنگ قرآني، انسان در ابتدا خودبهخود از فضائل و رذائل اخلاقي بهرهاي ندارد؛ بلكه بايد به وسيلة اختيار خود اين فضائل را کسب، و يا رذائل را محو كند. محور کسب فضائل، سير الي الله، و محور کسب رذائل، سير به دوزخ و سقوط است. هاويه در قرآن، اسم جهنم، و تهويه، حرکت به پايين است. در مقابل آن نيز تعالي، ترقي، تقرب، قرب به خدا پيدا کردن، معراج و عروج پيدا کردن است. اينها مفاهيمي است که در سير تکاملي انسان بهکار ميروند. اين موجودي که دو بعد متفاوت و مرتبط دارد، بايد بفهمد که نهايت کمال و سعادت او در چيست و زندگياش تا چه زماني و در چه ساحتي ميتواند گسترش داشته باشد.
لذات دنيوي، معيار ماديگرايان
افرادي که به بعد بدني و مادي تمايل دارند، زندگي را همين دورة حدود صد سال ـ اندکي کمتر يا بيشتر ـ ميدانند؛ از اين منظر، انسان يعني همين که روزي متولد ميشود و بعد از حدود صد سال هم ميميرد و تمام ميشود. بر اساس اين بينش، افراد ميكوشند تا آنجا كه ميتوانند، در اين مدت از زندگي لذت ببرند. اين گروه، ابتدا فکر خوشي خود هستند. بعد هم وقتي ميبينند امكان ندارد فقط هر کس به فکر خوشي خودش باشد، کمي هم به ديگران كمك ميكنند تا زمينه براي پيشرفت خودشان فراهم شود؛ زيرا اگر دنيا ناامن باشد، هيچکس خوشي نخواهد داشت؛ پس يک مقدار هم بايد به فکر امنيت ديگران بود؛ اگر همه فقير باشند، پولدارها جنسشان را کجا و به چه کسي بفروشند؟ در نتيجه، کمي هم بايد به فکر فقيران بود تا آنها نيز بتوانند خريد كنند و در نهايت دوباره سودش براي همان افراد سرمايهدار باشد. بههرحال، محور اين لذتها، زندگي مادي است. اگر هم گاهي چيزهاي ديگري ميگويند، يا جنبة دکور دارد که خودشان بدان اعتقادي ندارند يا نقش آن در زندگيشان بسيار کمرنگ است؛ يعني اگر اعتقادي هم به خدا، قيامت، حساب و کتاب، معنويات و ارزشهاي انساني داشته باشند در حاشيه است؛ ممکن است منکر اين مسائل نباشند، اما نقش آنها خيلي کمرنگ است. اين گروه طيفي را تشکيل ميدهند و همة آنها در يک سطح واحد نيستند و تفاوتهاي زيادي با هم دارند؛ اما جنبة مشترکشان، اهتمام به بدن، خوشيهاي بدني، زندگي مادي و دنيوي است. قرآن نيز همين تقسيم را مورد توجه قرار داده است.
كمالات معنوي، معيار آخرتگرايان
هدف اصلي گروهي ديگر، دستيابي به كمالات معنوي است؛ اين گروه بهاندازة ضرورت، به نيازها و لذتهاي مادي توجه ميكنند. در قرآن كريم، آيات فراواني وجود دارد كه انسانها را به دو دسته و در مقابل هم معرفي ميكند؛ مانند: مَّن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا؛[1] بر اساس اين آيه، هدف عدهاي همين زندگي زودگذر دنياست. گروه ديگري نيز هستند كه به دنبال آخرتاند: وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا،[2] و در ادامه ميفرمايد: كُلاًّ نُّمِدُّ هَـؤُلاء وَهَـؤُلاء.[3] خداوند ميفرمايد ما به هر دو دسته کمک ميکنيم؛ يعني هر کس در اين عالم هدفي را انتخاب کرد، ما زمينه را براي رسيدن به هدفش فراهم ميسازيم و به او كمك ميكنيم؛ حتي افرادي که دنبال زندگي مادي دنيا ميروند، كمابيش به خواستههايشان ميرسند؛ البته مَا نَشَاء لِمَن نُّرِيدُ؛ به همة خواستههايشان نميرسند؛ بلكه به آن اندازهاي که حکمت اقتضا ميکند، زمينه را برايشان فراهم ميکنيم. همچنين براي افرادي نيز كه ميخواهند به کمالات معنوي، انساني و الهي برسند، زمينه را فراهم ميکنيم: كُلاًّ نُّمِدُّ؛ يعني به همه کمک ميکنيم: هَـؤُلاء وَهَـؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاء رَبِّكَ مَحْظُورًا. پس قرآن انسانها را به دو دسته تقسيم ميکند: دنياطلبان و آخرتطلبان. محور اين تقسيمبندي نيز توجه به زندگي مادي يا ارزشهاي معنوي و الهي است.
بروز انقلابها در طول تاريخ
تاريخ نشان ميدهد كه در هر گوشة جهان، در هر قوم و ملتي تحولاتي رخ داده است كه احياناً به حالتهاي حاد و جهشي منتهي شده است؛ يعني حركتهاي تدريجي شكل گرفته كه در نهايت به انقلاب ختم شده است؛ مانند انقلاب بلشويکي که در روسيه اتفاق افتاد و روسيه تزاري از بين رفت و کشور کمونيستي شوروي به وجود آمد؛ در انقلاب کبير فرانسه، حکومتهاي ديکتاتوري از بين رفت و حکومتهاي ملي و دموکراسي سر کار آمدند؛ و نيز انقلاب صنعتي اروپا و تحولاتی که در جاهای مختلف جهان اتفاق افتاد. در زمان ما نير نمونههاي بارزي از اين مسائل وجود دارد؛ مانند انقلابي كه در ايران رخ داد؛ انقلابي كه شايد بسياري از ما بهطور شايسته اهميت آن را درک نميکنيم؛ شايد صد سال بگذرد و آنگاه جامعهشناسان آن را تحليل کنند و دريابند كه اين انقلاب چه تفاوتي با انقلابهاي ديگر داشته است.
تفاوت انقلاب ايران، با ديگر انقلابها
يک تفاوت اساسي آن اين است که در همة انقلابهاي ديگر، محور تحولات ماديات بوده است؛ انقلاب اکتبر، انقلابي عليه نظام سرمايهداري بود تا سرمايهداران از بين بروند و طبقة کارگر و کشاورز سر کار بيايند. در اين انقلاب، از مفاهيم ظلم، عدالت و... نيز استفاده ميکردند و اينكه اين سرمايهداران ظالماند و بايد عدالت برقرار شود و ما نظام بلشويکي را حاکم ميکنيم؛ اما در نهايت انقلاب آنها به برقراري نظام شوروي مارکسيستي براي رفع ظلم از کارگران و کشاورزان انجاميد؛ ولي هدف اين بود که تعداد بيشتري از مزاياي مادي بهرهمند شوند. انقلاب فرانسه و ساير انقلابهايي که ميشناسيم، همه به همين شكل بودند؛ البته همة آنها چاشني مسائل اخلاقي، حقوقي، حقوق بشر، مساوات و عدالت را به همراه داشتند؛ اما از همة اينها بهمنزلة ابزار استفاده كردهاند و هدف اين بوده است كه بيشتر به مزاياي مادي برسند.
تفاوت انقلاب ما با انقلابهاي ديگر اين بود که در اينجا، يک عنصر قوي معنوي وجود داشت؛ البته نميگويم كه همه بهخاطر اين امر معنوي قيام کردند و حركتهاي ديگري وجود نداشت؛ بلكه گروههاي مختلف با سليقهها و ايدئولوژيهاي مختلف وجود داشتند؛ ولي در نهايت، آن چيزي كه غالب شد و حركتهاي ديگر را تحتالشعاع قرار داد، انقلاب اسلامي، با هدف حاكميت ارزشهاي اسلامي و الهي در جامعه بود. اما اينكه چه قدر به نتيجه رسيدهايم، مسئلة ديگري است؛ ولي بههرحال، با انقلابهاي ديگر اين تفاوت اساسي را داشت كه سران انقلاب، بهطور رسمي در رسانهها، سخنرانيها، کتابها و مقالات روي مسائل اسلام تأكيد ميکردند و اينكه ميخواهند احکام اسلام احيا شود؛ بهويژه آنچه شهيدان انقلاب و جنگ تحميلي، در وصيتنامهها، سخنرانيها و آثارشان بر آن تأكيد ويژه داشتهاند، احياي اسلام و احياي ارزشهاي اسلامي و مسائلي مانند اين است.
توجه به روح وجسم در انقلاب ايدهآل
البته انسان از دو بعد روح و بدن درست شده است و براي زندگي به اين بدن احتياج دارد. شايد نتوانيم انقلابي پيدا كنيم که صرفاً معنوي باشد و هيچ عنصر مادي در آن دخالت نداشته باشد؛ يك انقلاب زماني ميتواند ايدهآال باشد و خواستههاي فطري انسانهاي شركتكننده در آن را برآورده سازد که هر دو عرصه زندگي را دربرگيرد؛ اما اينكه کداميك ترجيح دارد و اصالت با کدام است، موضوع ديگري ميباشد. بههرحال، انقلاب نبايد محدود به عرصة مادي و زندگي دنيا باشد؛ اگر اينطوري شد، چندان تفاوتي با انقلابهاي ديگر نخواهد داشت.
لزوم توجه به جايگاه خود در انقلابها
بههرحال، شما بهمنزلة نسل جوان كشور بايد فکر کنيد که ميخواهيد جزو کدام دسته از انقلابيون عالم باشيد؛ يک انقلابي در 1400 سال پيش اتفاق افتاد كه بعد از شصت سال به داستان كربلا انجاميد ـ البته اين ايام نيز اربعين است و فضاي کشورهاي اسلامي، بهويژه ايران و عراق تحتالشعاع داستان اربعين سيدالشهداست ـ اين يک نوع انقلاب بود كه در آن کمتر مسئلة پول، رياست، مقام و مزاياي مادي و بهرهمنديهاي زندگي مادي مطرح بود. رهبر اين انقلاب وقتي ميخواهد مردم را به همراهي دعوت کند، در سخنراني خود ميگويد آيا نميبينيد احکام اسلام تعطيل شده است؛ آيا نميبينيد حق در جامعه فراموش شده است؛ آیا نميبينيد منکر جاي معروف را گرفته است؛ وقتي ميخواهد هدف خودش را از انقلاب بيان کند، ميگويد: إنّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الإصلاح في أُمّةِ جَدّي ص أُريدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي و أبي عَليّ بن أبيطالب ع.[4]
هدف از انقلابهاي فرانسه و اکتبر نيز معلوم است و هيچ سخني دربارة احکام خدا و ارزشهاي الهي در آن مطرح نيست؛ البته همانطور كه پيشتر بيان شد، گاهي از عدالت و ظلم سخن به ميان ميآورند كه آن نيز جنبة مادياش مورد نظر است و بيشتر جنبة دکور دارد. بنابراين، ما بايد براي خود روشن سازيم كه در اين راهي که در پيشرو داريم، و در ادامة طرفداري از انقلابيون 57، ميخواهيم در کدام جناح واقع شويم؛ به تعبير دقيقتر، ميخواهيم انقلاب را در کدام جهت سوق دهيم؛ زيرا مسئوليت ادامة اين مسير با ماست؛ گذشتگان وظيفه خود را انجام دادند و رفتند: تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ.[5] كساني که انقلاب کردند، شهيداني که به شهادت رسيدند ـ چه در صحنههاي انقلاب و چه در صحنههاي دفاع مقدس و چه بعد از آن ـ کارشان را انجام دادند و رفتند؛ اينك نوبت نسل فعلي است که براي آينده چه خواهد کرد؛ آيا ميخواهد اين انقلاب را دنبالة انقلاب امام حسين عليهالسلام قرار دهد يا دنبالة انقلاب اکتبر و يا انقلاب کبير فرانسه. دو انقلاب اخير، با همة اختلافاتي که داشتند، در يک جبهه قرار داشتند و آن جبهة دنياپرستان بود.
اما جبههاي که انقلاب سيدالشهدا ع بود، از جنس ديگري بود؛ ما ميخواهيم جزو کدام دسته باشيم؟ توقع اينکه همة ما مانند امام حسين ع يا خاندان ايشان مثل حضرت ابوالفضل، علي اکبر و قاسم باشيم، ظاهراً توقع واقعبينانهاي نيست. ما نميتوانيم مانند سيدالشهدا ع خالص شويم؛ اما ثقل کار و هدف اصليمان چيست. بيشك هدفهاي طبيعي داريم و ميخواهيم تحريمها برداشته شود، کارها رونق گيرد و اقتصادمان پيشرفت کند؛ اما هدف اصلي کدام است؟ آيا فقط در همين مسائل منحصر ميشود؟ در اينصورت، چه تفاوتي با انقلاب کبير فرانسه، و چه شباهتي با انقلاب سيدالشهدا ع داريم؟
اهداف متفاوت، تعيين کننده تفاوت انقلابها
اگر همة اهدافمان اين است كه پيشرفت اقتصادي، توسعه علمي و تکنولوژي، برداشتن تحريمها، اشتغالزايي و ديگر اهداف مادي دنيوي فراهم شود، جوهر انقلابي که ميخواهيم ادامه دهيم، چه فرقي با انقلاب کبير فرانسه يا انقلاب اکتبر دارد؟ آنها نيز همين مسائل را بيان ميكردند. البته گاه چيزهاي ديگري هم اضافه ميکردند و آن اينكه ميخواهيم عدالت برقرار شود و سرمايهداران ظالم از صحنة اجتماع کنار بروند. ما خيلي هنر کنيم، اينها را نيز به آن ضميمه کنيم. اينکه ميگوييم پيشرفت اقتصادي، آيا همان پيشرفتي را که امريکا پيشرفت ميداند هدف ماست که حتي اگر بيش از نصف جمعيتش در حد فقر، و بسياري از آنها زير خط فقر باشند پيشرفت حساب ميکنند؟ آيا ما فقط همين اهداف را داريم يا اينكه چيز ديگري نيز وجود دارد كه اصالت با آن است. انتخاب اين مسير در دست من و شماست؛ زيرا گذشتگان كار خود را انجام دادند و رفتند: تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ.[6] شما در چه جايگاهي هستبد و چه اهدافي داريد؟ شما ميخواهيد تابع انقلاب سيدالشهدا ع باشيد يا انقلاب لنين؟ انتخاب، رفتار و فکر شما مشخص ميکند كه جزو کدام طايفهايد. آيا اينكه ديگران كارهاي خوبي انجام دادند و رفتند، و ما فقط بگوييم آنها را دوست داريم، كفايت ميكند؟ امام باقر ع فرمود اگر صرف ادعاي دوست داشتن کافي بود، مردم بهجاي اينکه ميگويند ما علي عليهالسلام را دوست ميداريم، بگويند ما محمد ص را دوست ميداريم: فرسول الله ص خير من علي عليهالسلام[7]. اگر صرفاً بگوييم پيرو امام علي و امام حسينيم، سينه هم بزنيم، پياده هم تا کربلا برويم، اما از اهداف، رفتار، روش و منش آنها بهدور باشيم، چرا نگوييم پيغمبر را دوست ميداريم؛ ايشان كه کاملتر از علي عليهالسلام بود، چرا ميگوييد علي عليهالسلام را دوست ميداريد؟ اگر صرف گفتن است، بگوييد كسي را كه كاملتر از علي عليهالسلام است، دوست ميداريد؛ همان که سنيها هم ميگويند. شما بر اساس چه حقي خودتان را گروه ممتازي پيرو علي و حسين عليهما السلام معرفي ميکنيد؟ چه نمونهاي از فکر، اهداف و ايدههاي امام حسين ع در زندگي شما وجود دارد؟ يک نقطة محوري وجود دارد و آن اينکه ديگران فکر منافع دنيوي و مادي بودند. ارزشهاي معنوي و الهي چه جايگاهي در زندگي شما دارند؟ اگر ثقل و نقطه كانوني اهداف و تلاشهاي شما دربارة مسائل الهي و معنوي بود، آنگاه ميتوانيد بگوييد ما پيرو امام حسينيم؛ اما اگر شما هم مانند ديگران دنبال شکم بوديد، چه حقي داريد كه بگوييد ما به سيدالشهدا و امام علي عليهما السلام نزديكتر هستيم. در اينصورت چه فرقي با ديگران داريد؟
شناخت و ارادة انسان، شاخص تعيين جايگاه
آنچه مشخص ميکند جزو كدام طايفهايم، ارادة خود ماست. پس اول بايد امتياز هر گروه را بشناسيم؛ دوم اينكه بخواهيم آنطور شويم و عمل کنيم. اگر درست نشناسيم، چهبسا فريب بخوريم. براي مثال، داعشيها همينطورند؛ بسياري از آنها، جوانهايي هستند كه واقعاً دنبال اسلام بودند و ميخواستند حکومت و خلافت اسلامي برقرار شود و بر همين اساس عملياتهاي انتحاري انجام ميدهند؛ زيرا در انتحار که نان و حلوا پخش نميکنند؛ بلكه فرد براي کشته شدن ميرود، نه براي پول. وگرنه اينكه امريكا به آنها پول ميدهد، با کشته شدنشان پول چه فايدهاي براي آنها دارد؟! بيشك اينها فريبخورده هستند؛ افرادي که اينها را بهکار ميگيرند، شياطيني هستند كه فريبشان ميدهند؛ اما با چه فريبشان دادند؟ با ظاهر اسلام و اسم طرفداري از خلافت اسلامي، اينها را نابود ميكنند تا خودشان بهره ببرند.
طرح ولايت، حاصل پنجاه سال تلاش علمي
در اين ميان، بايد ببينيم جايگاه ما چيست، ما را براي چه چيزي و براي کجاها ساختهاند، در چه حالي هستيم و به کجا ميرويم. براي روشن شدن اين مسائل، به مجموعهاي از معلومات نياز داريم. افرادي كه بيش از شصت يا هفتاد سال در مسائل شناخت اسلام و ارزشهاي اسلامي زحمت كشيدهاند، به اين نتيجه رسيدهاند که ميتوان خلاصة اين شناختها را در چند بخش تنظيم کرد؛ اگر بهدرستي اين شناختها را بشناسيم، بخش معرفت ما آسيب نميپذيرد. بعد از آن، فقط به ارادة ما بستگي دارد که خودمان چه ميخواهيم. اين مجموعه همان است كه شما در دورههاي طرح ولايت با آن آشنا ميشويد؛ يعني حاصل تلاش علمي کساني که بيش از پنجاه سال در اين حوزهها، از امثال امام خميني و مرحوم علامه طباطبايي و ديگران استفاده کردند، اين است که تشخيص دادند اين مجموعه براي جامعه لازم است. پس بايد اين مجموعه فکري را بدانيم تا بخش شناختمان تأمين شود؛ بايد بدانيم از کجا آمدهايم، به کجا ميرويم، چه بايد بکنيم و چه ارزشهايي بر زندگيمان ـ اعم از فردي و اجتماعي ـ حاکم است.
آموزههاي اسلامي، مجموعهاي اندامواره
البته اين يک مجموعة مرتبط و اندامواره است؛ چيزهاي مختلفي نيست که آنها را کنار هم گذاشته باشيم. براي مثال، در يك دسته گل ـ اعم از مصنوعي يا طبيعي ـ هر گلي بهصورت جداگانه گلبرگ و شاخهاي دارد كه همة اينها در كنار هم قرار گرفتهاند و آنها را با هم بستهاند تا اين دسته گل بهوجود آمده است؛ يعني هر گل تأثيري در گل ديگر ندارد، بلكه بهوسيلة نخي در كنار گلهاي ديگر قرار گرفته است. اگر يك گل را هم بردارند، به ديگر گلها آسيبي نميرساند؛ اما اسلام اينطور نيست. مجموعه معارف اسلام، درختواره است؛ بخشي از آن حکم ريشة درخت را دارد؛ از اين ريشه، تنة درخت ميرويد؛ از تنة درخت، شاخههاي اصلي سبز ميشود؛ از شاخههاي بزرگ و اصلي، شاخههاي کوچک بهوجود ميآيد؛ از اين شاخه كوچك، برگ، گل و ميوه به دست ميآيد. اگر ريشه خراب شود، همة اينها ميخشکند. ممکن است چند روزي باقي بمانند، ولي بالاخره پژمرده ميشوند و بعدش هم خشک ميشوند. يك درخت وقتي باقي ميماند که ريشهاش سالم باشد؛ پس از آن، تنة درخت و شاخههاي آن سالم باشد. در اينصورت، ميتوان در فصل بهار انتظار داشت، اين درخت سبز و خرم باشد و گل، شکوفه و ميوه بدهد؛ اما اگر ريشة آن را ببرند يا بخشکد و يا آفت و سمي به آن برسد، و آن را آفتزده كند، هر چه به شاخ و برگ آن آب دهيد، فايده ندارد و بعد از چند روز ميخشکد و از بين ميرود.
ضرورت شناخت كامل از اسلام
ما بايد مجموعه اسلام را به همين صورت که هست، از ريشه و شاخ و برگش بشناسيم، تا به ميوة آن، كه برقراري نظام و حکومت اسلامي است، دست يابيم. اينكه فكر كنيم ميتوان با ريشه خراب حکومت اسلامي تشکيل داد يا با انگيزههاي مادي ميتوان حکومت اسلامي درست کرد، اشتباه محض است. ريشه بايد شناخت خدا و ارزشهاي الهي باشد. اگر از اينجا شروع، و آن را تقويت كنيم، ميتوانيم به آن هدف برسيم؛ اما اگر اين ريشه خشکيد، اگر شاخهها هم چند صباحي دوام بياورند، بالاخره خشک ميشوند. براي اينکه اين مجموعه معارف نهادينه شوند، بايد هر کدام از اين بخشها جايگاه خود را در ذهن و عقل ما پيدا كنند و ارتباطش با ساير بخشها برايمان روشن شود تا بتوانيم از اين مجموعه به شکلي صحيح حفاظت کنيم.
امتياز طرح ولايت
امتياز طرح ولايت به اين است که مجموعه معارف اسلامي را در شش بخش تنظيم کرده است؛ بخشهايي که به هم مربوطاند؛ يعني هر کدام، ثمرة بخش ديگري هستند و سعي شده است در دورهاي كوتاه، همة اين بخشها لحاظ شود. البته ما سرفصلهاي معارف اسلامي را ياد ميگيريم، وگرنه هر کدام از آنها علوم مختلفي را ميطلبد؛ ولي اگر اين هنر را داشته باشيم که از مجموعة باغها و بوستانها، گلهايي را بچينيم يا درختي را انتخاب کنيم و بپرورانيم که از هر باغي ثمرهاي در آن باشد، و اين يک مجموعه نمادي باشد از کل اين درختها و نعمتها، در اين صورت كار بزرگي انجام دادهايم. شايد هنوز هم ما درست نشناختهايم که اين کار چه عظمتي دارد؛ اينكه مجموعهاي ازمعارف در ارتباط با يكديگر و در مدت کوتاهي قابل آموزش باشند. دستكم عدهاي در مدت بيست سال براي تنظيم اين برنامه و اجرايش تلاش کردهاند. اين به برکت توفيق الهي، توجه آقا امام زمان و تشويقها و تأييدهاي مقام معظم رهبري ايدهالله تعالي است. امروز هم اين امانتي در دست شماست. برخي از افرادي كه اين زحمتها را کشيدند، از دنيا رفتند؛ برخي از آنها نيز امروز يا فردا ميروند. اين امانت در دست شماست؛ بنابراين، بايد آن را حفظ، آبياري و تغذيه كنيد تا روزبهروز رشد کند؛ هم رشد کمّي و هم رشد کيفي، تا بتوانيد رسالت خودتان را در اين جهان انجام دهيد و ديني را که به اسلام، انقلاب، انقلابيون و شهدا داريد، ادا کرده باشيد.
خدا همة شما را موفق و مؤيد بدارد.
والسلام عليکم و رحمهالله.
گفتنی است؛ مطالب فوق، بيانات آيتالله مصباح در همايش نسيم بهشتي در تاریخ 93/9/19 برگرفته از بخش تازهها مربوط به پایگاه اطلاعرسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی میباشد