شما اینجا هستید
هوای نفس مذموم يا مطلوب؟
جلسه هفتم درس اخلاق حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) و به نقل از پایگاه اطلاعرسانی آثار حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته)، جلسه هفتم درس اخلاق حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري در تاريخ 7/11/94، مطابق با شانزدهم ربیعالثانی 1437 برگزار شد و در ادامه خلاصه سخنان ایشان را میخوانیم. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
اشاره
نتیجه بحثهاي پیشین اين شد که در انسان عاملي به نام هوای نفس وجود دارد که او را به کارهاي ناروا وادار ميکند. همچنین در کنار این عامل، جاذبههاي دنيا و شيطان متمم و مکمل اين تأثير هستند. گفتیم که اين مثلث عامل انجام گناه، کارهاي خلاف، انحراف و سقوط ميشود و عامل اصلي هواي نفس است، دنيا متعلَّق اين هواست و شيطان تقويت کننده اين عامل. اما از آنجا که درباره هر یک از این سه مفهوم ابهامهايي وجود دارد، جا دارد مقداري درباره پرسشهایی که در مورد هر يک از اين سه عامل مطرح است، صحبت کنيم.
هواي نفس چیست؟
ظاهراً واژه هوای نفس (با مفهوم و کاربردی که ما از آن داریم) از اختراعات قرآن است. در کلمات پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآله و ائمه اطهار صلواتاللهعليهماجمعين، و از جمله در نهجالبلاغه درباره اين واژه مکرر مطالبي ذکر شده است. اما باز درباره این واژه پرسشهایی مطرح است. این واژه از ترکیب دو کلمه هوا و نفس تشکیل شده است. آيا خود اين واژه معناي ارزشي منفي دارد و از خود اين کلمه برميآيد که مصاديقش بد و زشت است، يا این واژه دلالتي بر این معنا ندارد و قرائن خارجي و عرف خاص است که معناي ارزشي منفي را در اين واژه اشراب ميکند؟ توضيح اينکه بسیاری از واژههاست که در اصل لغت هيچ دلالتي بر خوبي، بدي، زشتي یا زيبايي ندارد، اما گاهي بهواسطه مضافالیه یا موصوفی بار منفي یا مثبت پيدا ميکند. مثلا کلمه ترس دلالتی بر اينکه چيز خوب یا بدي است، ندارد و از اینروست که برای مثال، خوف از خدا و عذاب جهنم مطلوب و خوف از مذمت و بدگویی مردم نامطلوب است. اگر در گفتوگوهاي روزانهتان دقت کنید، مثالهای بسیاری برای این نوع کلمات پیدا میکنید و متوجه ميشويد که بسیاری از کلمههاست که به تنهایی بار ارزشي ندارند. در جایی که مضافالیه یا موصوفي براي این کلمهها ذکر شود و روشن شود که ارزش مثبت يا منفي دارند، در فهم معنا نیز مشکلي ايجاد نميشود. ولي در بعضي زبانها بهخصوص در زبان عربي يک ويژگي هست که در زبانهاي ديگر کمتر است و آن اين است که گاهی صفتي ذکر میشود ولی موصوف آن حذف میشود. گاهی اصلا موصوف فراموش ميشود و وقتی این صفت را ذکر ميکنند، کسي توجه ندارد که موصوفش چه بوده است. مثال معروف آن دو کلمه «حسنه» و «سيئه» است. ادبا ميگويند موصوف این دو کلمه محذوف است و در اصل «الخصلة الحسنه» و «الخصلة السيئه» بوده است.
هوا یعنی دوستداشتن
در لغت عرب، کلمه «هوا» از دو باب فَعَل يفعِل و فَعِل يفعَل به کار ميرود و دو معناي تقريبا متفاوت دارد. يکي «هوا- يهوِي» که مصدر آن «هُوي» میشود و به معنای افتادن، سقوط کردن و پايين آمدن چیزی است، و دیگری از باب فَعِل يفعَل، «هَوِيَ- يهوَي» است. مصدر این باب «هواً» به معنای دوست داشتن است. این معنا در جایی به کار میرود که فرد به چيزي ميل و کشش دارد. مثل اینکه يک جاذبه او را به طرف خودش ميکشاند؛ البته جاذبهاي که همراه با نوعی درک است. در اين واژه هيچ معناي بدی وجود ندارد. دوست داشتن، دوست داشتن است؛ اگر محبوب خوبي باشد، مطلوب است، ثواب هم دارد و موجب کمال نیز میشود.
این واژه در نهجالبلاغه نیز به این معنا به کار رفته است. نقل شده است که بعد از جنگ جمل يکي از اصحاب اميرمؤمنان سلاماللهعليه خدمت ایشان شرفياب شد و عرض کرد: دوست داشتم برادرم نیز اين جا بود و ميديد که خدا چه نصرتي به شما داد و شما را بر دشمن پيروز کرد. حضرت پرسیدند: أَ هَوَى أَخِيكَ مَعَنَا؛[1] آیا دلش با ما بود؟ ما را دوست ميداشت؟ گفت: بله خيلي شما را دوست ميداشت و دلش ميخواست با شما باشد، اما نتوانست بيايد. حضرت فرمود: فَقَدْ شَهِدَنَا وَلَقَدْ شَهِدَنَا فِي عَسْكَرِنَا هَذَا أَقْوَامٌ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَأَرْحَامِ النِّسَاءِ سَيرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ وَيقْوَى بِهِمُ الْإِيمَانُ؛ کساني در اين جنگ با ما بودند که هنوز در صلب پدرها و رحم مادرها هستند؛ روزي زمان آنها را خواهد آورد و ايمان به وسيله آنها تقويت خواهد شد. یعنی اگرچه الان به دنیا نیامدهاند و در آینده متولد میشوند و زندگي ميکنند ولی چون دلشان با ماست، امروز با ما حضور دارند. بنابراين کلمه «هوی» معناي بدي ندارد. هوايش با ماست به این معناست که دلش با ماست، و همين باعث میشد که برادر آن شخص حکم حضور در آنجا در کنار امیرمؤمنان علیهالسلام را داشته باشد. در دعاها و مناجاتها نیز کلمه «هوي» درباره محبت خدا به کار رفته است. بنابراین کلمه هوي معناي منفي ندارد، بله گاهي متعلقش امر بدی است و يک معناي منفي در آن اشراب ميشود.
نفس در لغت
حال ببينيم ارزش منفی هواي نفس از کجاست. آیا نفس معناي بدي دارد که وقتي محبت به آن نسبت داده ميشود، ارزش منفی پیدا میکند؟ بدون شک نفس در مواردي استعمال شده است که بار ارزشي منفي دارد. حضرت یوسف میفرماید: وَمَا أُبَرِّىءُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ.[2]پيداست نفس اماره چيز بدي است که امر به سوء ميکند، اما سخن در این است که آيا این بدی در کلمه نفس خوابيده يا اينکه عرضي و اکتسابي است و در اثر استعمالات خاص در عرف خاص پيدا ميشود؟ وقتي کلمه نفس را بررسي میکنيم، میبینیم که نفس در لغت عربي به چند معنا استعمال ميشود. يکي به صورت ادات تأکيد است. در علم نحو بابي به نام باب توابع است که يکي از توابع را تأکيد معرفی میکنند. يکي از تأکيدها نیز اين است که بعد از متبوع، کلمه نفس را به اضافه ضمير متبوع ميآورند؛ مثلا ميگويند: رأيت زيدا نفسَه، يا جاء نفسُه. اين استعمال فقط جنبه تأکيد دارد و هيچ معناي خاصي جز تأکيد متبوعش ندارد. نفس به این معنا درباره همه چيز حتی اشیاء به کار میرود و روشن است که این استعمال معناي ارزشي هم نخواهد داشت.
نفس به معنای شخص نیز به کار رفته، و این معنا در قرآن در موارد زيادي استعمال شده است؛كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ؛[3] کل نفس در اینجا به معنای هر شخص است و معناي خاص ارزشي در آن نیست. هر کسي در گرو اعمال خودش است، چه خوب باشد چه بد. در روايات نیز اين معنا زياد به کار رفته است؛ حاسبوا انفسکم يعني از خودتان حساب بکشيد. روشن است که این حساب کشیدن مخصوص نفس اماره نيست؛ اگر کار خوب کرديد خوبيد و اگر بد کرديد بديد.
نفس به معناي روح نیز به کار میرود. در آیه 93 از سوره انعام است که ملائکه وقتي کفار و اهل معصيت را قبض روح ميکنند، به آنها ميگويند: أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ. اخرجوا انفسکم یعنی جان بکنيد، جانتان را بيرون کنيد! نفس در اينجا به معنای همان روحي است که موجب حيات است و وقتي بيرون ميرود انسان ميميرد. همچنین نفس به معنای خون نیز به کار رفته است. در فقه برای حيواني که داراي «نفس سائله» باشد، احکامی ذکر کردهاند، که نفس در اينجا به معنای خون است. در این استعمال نیز نفس معناي ارزشی ندارد.
نتیجه اینکه نفس در اصل لغت بار ارزشي منفي ندارد و بر چيز بدي دلالت نميکند. البته گاهي در مواردي استعمال ميشود که از قرائن روشن میشود مصداق بدي منظور است؛ همانند همين آيه شريفه که حضرت یوسف میفرماید: وَمَا أُبَرِّىءُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّي.در مقابل، در سوره فجر خداوند میفرماید: يا أَيتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ× ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيةً مَّرْضِيةً× فَادْخُلِي فِي عِبَادِي× وَادْخُلِي جَنَّتِي. هر دو نفس است، اما یکی نفس امارة و دیگری نفس مطمئنه. بنابراین خود کلمه نفس هم معني بدي ندارد.
هوای نفس؛ اصطلاحی اخلاقی
خلاصه کلام اینکه براساس لغت عرب نمیتوانیم بگوییم که در واژه «هواي نفس» معناي بدي وجود دارد. معناي بدي که ما از این واژه ميفهميم مربوط به عرف اخلاقي است. کساني که درباره مبدأ ارزشها و خوب و بد اخلاقي بحث ميکنند، اصطلاحي دارند و نفس را در مورد منشأ کارهاي بد به کار میبرند، همانطور که عقل را در مقابل این معنا منشأ کارهاي خوب ميدانند. عقل و نفس را در مقابل هم قرار میدهند و گاهي به جنگ نفس و عقل تصریح میکنند. بنابراين واژه هوای نفس يک اصطلاح اخلاقي است و در عرف اخلاقيان معناي بد در آن اشراب شده و در اثر کثرت استعمال در فضاي خاصي، این معنای ارزشی را به خود گرفته است. خود این فضا قرينه است که اينجا نفس در مقابل عقل است، و تبعيت عقل مطلوب و تبعيت از نفس مذموم است. بنابراین اگر نفس را بهگونهاي استعمال کرديم که در مقابل خدا، در مقابل عقل يا در مقابل مبادي خير قرار گرفت، معناي بد دارد.
تا اينجا تا حدودي روشن شد که هواي نفس در فارسي به معناي دلخواه است. اگر انسان کاري را به خاطر دلش انجام داد، اين ميشود دلخواه و هواي نفس، اما اگر بين اين کار و مبدأ خير تقابلي واقع شد، همين قرينه ميشود که اينجا مصداق مذمومي منظور است و استعمالش بار ارزشي منفي دارد. همانطور که در جلسات گذشته گفتيم، با توجه به آيات قرآن و روايات اهلبيت عليهمالسلام، در فضاي ارزشي ما منشأ همه بديها، و عاملي که کار بد انجام ميدهد، هواي نفس است، و اين عامل طبعاً با مبدأ خير تقابل دارد.
هوای نفس مذموم
هواي نفس شامل چيزهايي ميشود که بين انسان و حيوانات مشترک است. براي مثال وقتي انسان گرسنه ميشود، هواي نفس اقتضا ميکند که غذا بخورد. خب اين در حيوانات نيز هست؛ هر حيواني وقتي گرسنه ميشود، دنبال اين است که غذا بخورد. اين کار بد هم نيست؛ زيرا اگر غذا نخورد ميميرد. ما هم اگر غذا نخوريم، ميميريم. مگر هر غذا خوردني بد است؟! گاهي انسان ميداند که اگر غذا نخورد، موجب مريضي يا مرگش ميشود؛ اين کار خودکشي و حرام است. پس چه هواي نفسي بد میشود؟! سرّ مطلب اين است که در درون انسان کششهاي مختلفي وجود دارد. در اوقات و شرايط مختلف کمال، نفس چيزهايي را دوست دارد. اولين چيزي که دوست دارد، خوردن است؛ وقتي نوزاد متولد ميشود، همانجا ميخواهد به سينه مادرش بچسبد و شير بخورد. اين از ضروريترين چيزها براي اوست و اگر نباشد زنده نميماند تا بعد کمالي و رشدي پيدا کند. ولي وقتي انسان رشد ميکند کمکم خواستههاي ديگري نيز در او پيدا ميشود. براي مثال بچه بعد از احتياج به غذا و استراحت، به اسباببازي علاقه دارد؛ البته علاقه مخفيتر کودک علاقه به مادر و انس با اوست، ولي اين علاقه خيلي روشن نيست و روانشناسان با زحمت اين را اثبات ميکنند که کودک در آغوش مادر احساسي دارد که از آن لذت ميبرد. بههر حال در چيزهاي خارجي بعد از غذا چيزي که بچه دوست دارد، اسباببازي است. شما نيز ديدهايد که بچههاي چهار- پنج ساله آنچنان به اسباببازيهايشان علاقهمند ميشوند که گاهي گرسنگي ميکشند، ولي بازي را رها نميکنند؛ گاهي اصلا يادشان نيست که گرسنه هستند و بايد به زور وادارشان کنند که غذا بخورند تا سالم بمانند. بعد از چندي کمکم انسان دوست دارد که اظهار شخصيت کند؛ بچه کوچک است و ميخواهد از خيابان رد شود، مادرش دستش را ميگيرد، اما اين دستش را ميکشد و ميخواهد مستقل باشد. و بالاخره کمکم گرايشهاي جنسي و چيزهاي ديگر در انسان پيدا ميشود.
در کنار این گرایشها، خواستههاي دیگری هم برای انسان پیدا میشود که به آنها خواستههای عقلانی میگوییم. انسان علم را دوست دارد؛ همین حس کنجکاوي کودکان که ميخواهند همه چیز را بدانند و وقتی بپرسند و پاسخ نگیرند ناراحت ميشوند. کمکم اين خواستهها به جایی ميرسد که فطرت خداشناسي در آنها بيدار ميشود و اگر رشد کند به جایی میرسند که پرستش خدا را دوست ميدارند.
جنگ نفس و عقل
علمای اخلاق در ارزیابی خواستههای انسان، آنها را با کمال نهايي او ميسنجند و به دو دسته کلي تقسيم ميکنند؛ خواستههايي که به رسیدن انسان به کمال نهاییاش کمک ميکنند، و خواستههايي که مانع این رسیدن ميشوند. در عرف علمای اخلاق، به چيزهايي که مانع رسیدن انسان به کمال نهايي میشود هواهاي نفساني میگویند. يعني فرضشان اين است که کودک ابتدا اگرچه عقل ندارد، نفس دارد؛ خوراک ميخواهد، اسباب بازي ميخواهد. هنوز عقلش رشد نکرده است و خوب و بد را تشخيص نميدهد، اما این خواستها را دارد. به اینگونه از حالات که به طور طبیعی برای انسان پیش میآید خواست نفساني میگویند. از هنگامی که عقل انسان رشد پيدا ميکند و خوبی و بدي و زشتی و زيبايي را تشخيص ميدهد، چيزهايي که با تکامل حقيقي انسان منافات دارد، بد، زشت و ممنوع میشود. اينجاست که مسئله جنگ نفس و عقل مطرح ميشود. انسان هميشه نميتواند هم عقلش را ارضا کند و هم نفسش را. نمیشود همیشه هم خواستههاي حيوانياش ارضا شود، هم به کمال انسانياش برسد؛ بالاخره آدميزاد اينگونه خلق شده است.
غالبا اين طور است که کارهاي بد يک نوع لذتي دارد که انسان را به طرف خودش ميکشاند. انسان بیخود انگیزه کار بد ندارد، آن لذت است که انسان را ميکشاند و کار خوبش را ترک ميکند. در مقابل، کار خوبي که موجب کمال انسان ميشود، زحمت دارد و همراه با امر مکروهي است؛ يعني باید زحمتي بکشد و کاري را که دلش نميخواهد، انجام بدهد. اینجاست که بین عقل و نفس تضاد و جنگ واقع میشود. دل ميگويد اين کار را بکن، عقل ميگويد نه این آثار بدي دارد. اينجاست که هواي نفس مذموم میشود. اگر تضادي بین این دو نبود اشکالي نداشت. لذتهايي که ما در دنيا از خوردن، آشاميدن و سایر لذتها حتي حيوانيترين آنها میبریم ميتواند شرعا هم مطلوب باشد. با اينکه يک لذت حيواني است اما عنواني پيدا ميکند که گاهی تحت آن عنوان شرعا واجب ميشود. در شرایطی آميزش با همسر واجب است. کاري است حيواني که لذت حيواني دارد، اما در قالب يک نظام اجتماعي خداپسند است، زيرا انسان را از کارهاي زشت باز ميدارد و موجب ميشود که خانواده صحيحي پرورش پيدا کند. از آنجا که اين نتیجه شرعا مطلوب است، لوازمش نیز مطلوب است و ثواب هم دارد.
هواي نفس مطلوب
آشيخ مرتضي زاهد يک منبري تهراني باتقوا بود که بسیاری بزرگان و علما براي موعظه پاي منبر ايشان میرفتند. مرحوم ميرزا عبدالعلي تهراني (پدر مرحوم حاج آقا مجتبي تهراني) که شاگرد مرحوم حاج ميرزا جواد آقاي تبريزي بودند درباره آشيخ مرتضي زاهد نقل ميکردند که در شرايطي با اينکه سني هم از ایشان گذشته بود و اواخر عمرشان بود، برای ادای حق همسرش وظيفه شرعياش را انجام داد و به غسل جنابت احتیاج پيدا کرد. يکي از دوستان ایشان خواب ديده بود که درهاي آسمان باز شد و فرشتگان سطلهاي آبي را بالا ميبرند. پرسیده بود اين سطلهاي آب چيست که بالا ميبريد؟ گفتند: آب غسل آشيخ مرتضي زاهد است. خب عملي است که بين همه انسانهاي خوب و بد مشترک است، و حتي در حيوانات هم وجود دارد. اما وقتي به عنوان اطاعت امر خدا انجام بگيرد، فرشتگان آب غسلش را براي تبرک به آسمان ميبرند، و اين هنگامي است که آن کار در قالب ارزشهاي اخلاقي و الهي قرار گيرد. همان کار است، ولي وقتي اين عنوان را ندارد و فقط به خاطر التذاذ است، حداکثر هواي نفسي مجاز و مباح است، اما وقتي با اين نيت است که من تکليف شرعي خودم را بايد انجام بدهم، و چون خدا گفته است انجام ميدهم، نهتنها ارزش پيدا ميکند و ثواب دارد، بلکه فرشتگان هم براي تبرک ميآيند و آب غسلش را به آسمان ميبرند.
بنابراين روشن شد که اين طور نيست که چيزهايي که با هواي نفس ما موافق است، هميشه بد باشد، بلکه کارهايي هست که انسان آنها را خيلي دوست دارد و از آن لذت هم ميبرد، و ديگران آنها را فقط به خاطر لذت جسمانياش انجام ميدهند، اما ممکن است مؤمن آن را طوري انجام بدهد که هم آن لذت جسماني داشته باشد و هم به ثواب اخروي برسد، و حتي ملائکه هم به آن تبرک بجويند. انشاءالله در جلسه آينده بحث را درباره ملاک اين تأثير پی میگیریم.
وصليالله علي محمد و آلهالطاهرين.
آخرین اخبار
- قبلی
- 5 از 5