شما اینجا هستید
انجام دادن فعاليتهاي فرهنگي؛ اصليترين اولويت فرهيختگان
به گزارش روابط عمومی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، حضرت آيت الله مصباح يزدي، در ديدار با جمعي از اعضاي شوراي مرکزي و فعالان اتحاديه جامعه اسلامي دانشجويان خراسان رضوي که در تاريخ 26 /06/ 1394 برگزار شد، به سخنرانی پرداختند که متن کامل بیانات ارزشمند ایشان تقدیم حضورتان میگردد.
كار دشمن، دشمني كردن است
درباره نفوذ دشمن بايد به اين نكته توجه داشت که نميتوان از دشمن، جز دشمني کردن توقعي داشت؛ اگر کساني فکر کنند که دشمن، از دشمني خود دست برميدارد يا براي ما دلسوزي ميکند و يا قصد خدمتي به ما دارد، بسيار اشتباه ميکنند. کار دشمن، دشمني است؛ از هر راهي بتواند نفوذ ميكند تا بتواند هر ضرر و زياني به انقلاب اسلامي وارد کند، اعم از کوچک يا بزرگ و کوتاهمدت يا درازمدت؛ دشمن از هيچ چيزي در اين زمينه مضايقه نميکند، و غير از اين هم نبايد انتظاري داشت. البته رأس همة دشمنان ابليس است که هزاران سال تجربه دارد و هر چيزي را هم كه عقل خودش بدان نميرسيده، در طول اين هزاران سال تجربه کرده و به ديگران نيز منتقل كرده است. افزون بر اين، دستپروردههاي خوبي هم تربيت ميکند؛ تا آنجا که قرآن ميفرمايد: شَياطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ؛[1] خداوند در اين آيه ابتدا شياطين انس را ذکر ميکند؛ آنها همان دستپروردههاي ابليساند و وجودشان حذف نخواهد شد؛ يعني تا روزي که خداوند متعال به آنها مهلت داده است، وجود خواهند داشت و حکمتش نيز اين است که زمينة انتخاب را فراهم سازند؛ زيرا ارزش انسان به اين است که بتواند انتخاب صحيحي داشته باشد؛ هر چه شرايط متضاد و مشکلات افزونتر باشد، انتخاب مشکلتر ميشود؛ وقتي انتخاب مشکلتر شد، ارزش کار بيشتر ميشود. بر اين اساس، امتحاناتي نيز که امروز جامعه اسلامي با آن مواجه است، در طول تاريخ نمونه نداشته است. اين نشانة آن است که بشر ترقي نموده، و استعداد انتخاب بيشتري پيدا کرده است؛ يعني بايد شرايط سختي پيش آيد تا نشان دهد کساني که انتخاب صحيحي ميکنند، چهقدر کارشان ارزشمند است. در نهايت نيز بايد به اين منتهي شود که بر اساس اصول اعتقادي و روايات ما، 313 نفر کساني پيدا شوند که در عالم بينظيرند، و آنها رهبران گروههايي هستند که در رکاب امام زمان صلواتاللهعلیه خواهند بود و ميتوانند جهان را اداره کنند.
انقلاب اسلامي، نقطه عطف تاريخ ايران
بههرحال، انتظار داشتن يک محيط آرام، بيدغدغه، و بدون دشمن و گرفتاري، براي اين عالم روا نيست: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ؛[2] در اين عالم، زندگي انسان همراه با رنج، زحمت و فشار است، و بايد هم باشد؛ زيرا در غير اينصورت، زمينة انتخاب صحيح و امكان رشد فراهم نميشود. مروري بر تاريخ اسلام و نيز تاريخ کشور خودمان نشان ميدهد هميشه بين قدرتها و اقوام مختلف براي رسيدن به سلطنت، اختلاف و نزاع وجود داشته است؛ گروهي ميرفتند و گروهي ديگر بر سر كار ميآمدند؛ هر ديکتاتوري نيز خويشاوندان خود را بر مسندهاي قدرت قرار ميداده است و گاهي يک کشور يا استان يا شهر را تحت تسلط خود خود قرار ميدادند و تا آنجا كه قدرتشان ميرسيد بر مردم حكومت، و از آنها سوءاستفاده ميکردند؛ تا اينكه مردم از آنها خسته ميشدند و عدة ديگري بر سر كار ميآمدند و نقش آنها را تکرار ميکردند.
در طول تاريخ کشور ايران، انقلاب اسلامي نقطة عطف شاخصي است؛ اينکه حرکتي به نام دين و بهدست بزرگترين عالم روحاني وقت انجام گيرد و به تعبير حضرت امام، عدهاي مردم پابرهنه اينطور همت و کمک کنند، شهيد بدهند، اموال و راحتيشان را فدا كنند، زندان بروند و شکنجه شوند ـ بدون اينکه کمکي از جايي بگيرند يا اينکه ثروتي در اختيار داشته باشند ـ تا به پيروزي برسند، اين حادثه عظيمي در تاريخ است؛ منتها چون خود ما كمابيش در متن اين وقايع و جريانها بودهايم، به آن عادت داريم، وگرنه اگر کسي از بيرون تاريخ را بررسي كند، به اين نقطه كه ميرسد، برجستگي فوقالعادهاي ميبيند كه از جنبههاي متعددي با حوادث پيشين قابل مقايسه نيست.
هماهنگي غرب و شرق در دشمني با ايران اسلامي
در مقابل اين حرکت رو به رشد و گسترش، كه قابليت اسوه و الگو بودن براي ديگر ملتها را دارد، دشمنان احساس خطر ميکنند و معتقدند که بايد با بهكارگيري تمام قواي خود جلوي آن را بگيرند. آنها در ابتدا ميپنداشتند اين حركت، جريان سادهاي است كه ميتوان در مدت شش ماه بساط آن را برچيد؛ ولي پس از چندي دريافتند كه اينگونه نيست و نهتنها در داخل مرزهاي خودش روزبهروز استحکام بيشتري پيدا ميکند، در حال سرايت كردن به کشورهاي ديگر نيز ميباشد. بر اين اساس، تصميم گرفتند با تمام قدرت در مقابل اين نظام بايستند. در اين مورد، قدرتهاي شرقي و غربي، كه در دو نقطه و قطب مقابل هم بودند، با هم اتفاقنظر داشتند؛ مجاهدين را ابتدا مارکسيستها تأييد کردند و روي کار آوردند؛ اما بعد امريکاييها آنها را از دست ماركسيستها قاپيدند. در زمان صدام، همين افراد که بزرگترين دشمن شاه بهشمار ميآمدند، همکار صدام و ستون پنجم دشمن در داخل شدند.
هدف دشمن: زدن ريشه اصلي انقلاب
بههرحال، جهان غرب، بهويژه بعد از فروپاشي اردوگاه مارکسيسم، يکپارچه شدند تا ريشه اين انقلاب را از بيخوبن بركنند؛ اما بهتدريج دريافتند که اين ريشه به سادگي قابل کنده شدن نيست. بر اين اساس، مدتها متخصصان و کارشناسان حوزههاي مختلف، اعم از جامعهشناس، روانشناس، تاريخشناس و مردمشناس روي آن کار کردند تا بفهمند ويژگيها و بنمايههاي اصلي اين انقلاب چيست، تا شايد بتوانند آن را بركنند. در نهايت به اين نتيجه رسيدند كه بنماية اصلي، ايمان مردم است که مقولهاي فرهنگي، ايدئولوژيک، و نوعي نگرش به هستي، زندگي و انسان است. بهدنبال اين فکر ريشهاي و بنيادين، سلسله ارزشهايي مانند شهادتطلبي، ايثار و امثال اينها بهوجود ميآيد؛ مانند درختي که ريشة مستحکمي دارد و هر روز شاخهها، برگها و ميوههاي جديدي بهبار ميآورد. بر اين اساس، دشمنان تصميم گرفتند از هر سو به اين درخت حمله کنند؛ يعني هم ميوهها و هم شاخ و برگ آن، و در نهايت ريشه آن را بزنند؛ دشمنان با تشكيل گروههاي مزدور و ترورها، برخي شاخ و برگهاي آن را زدند؛ بعدها نيز ياد گرفتند كه براي نفوذ بيشتر، عناوين ملي، ايراني و اسلامي براي اين گروهها انتخاب كنند. همة اين کارها را انجام دادند، ولي هدف اصلي اين بود که ريشه را بخشکانند؛ ريشه، همان اعتقاد، فکر، بينش و ارزشهاي مردم است، و اين يعني فرهنگ. براي اين کار، نقشههاي بسيار گستردهاي طراحي كردند. افرادي که مسئول پيگيري و شناسايي اين نوع كارها هستند، بخشي از اين توطئهها را كشف ميكنند؛ وگرنه اين مسائل آنقدر پيچيده است که هيچ متخصص مسائل امنيتي بهدرستي نميتواند همه اينها را کشف کند. چهبسا بعد از دهها سال، شاخهاي از اين نوع روابط شبکهاي را ميفهمند؛ ولي به عمق و کليت آن دست نمييابند. اجمالاً نيز معتقدند که شاخههاي پيچيدهتري دارد كه بايد كشف شود.
استفاده از نيروهاي درون انقلاب براي ضربه زدن
متأسفانه اينها در ميان انقلابيون عوامل خوبي براي اجراي نقشههايشان شناسايي ميكنند؛ افرادي را كه اساساً ايماني به انقلاب ندارند و اگر به اصل انقلاب بهمنزلة يک حرکت اجتماعي معتقدند، به اسلام معتقد نيستند، و يا دلبستگي آنها به مال، مقام، رياست و پرستيژ آنها را غافل ميکند و دچار نوعي ازدواج شخصيتي[3] ميشوند؛ يعني از يک طرف انقلاب را دوست دارند و از طرف ديگر نميتوانند از منافعشان صرفنظر کنند.
ترديد عمرسعد براي كشتن يا نكشتن امام حسينعليهالسلام!
همة شما داستان عمرسعد را شنيدهايد؛ وقتي به او پيشنهاد کردند با سيدالشهدا عليهالسلام بجنگد، از شب تا صبح قدم ميزد و فکر ميکرد که آيا قبول كند يا خير؛ يعني زود نتوانست تصميم بگيرد؛ بالاخره او از خانواده مشهوري بود که در عالم اسلام موقعيتي داشتند؛ پدر او سعدبنابي وقاص از سرداران معروف اسلام بود. در آن زمان، معروف بود كه بيشتر عراقيها و بهويژه اهل کوفه طرفدار امام عليعليهالسلام بودند؛ زيرا اميرالمومنينعليهالسلام در آنجا حكومت، و سالها خدمت كرده بود، برخلاف شاميها که طرفدار معاويه بودند. حالا به يكي از اين اهالي كوفه پيشنهاد دادهاند كه پسر عليعليهالسلام را به شهادت برسان! عمرسعد آنقدر عاشق حکومت ري بود كه متحير ماند قبول کند يا نکند! تا اينكه آخر پذيرفت اين كار را انجام دهد.
نفاق نيروهاي انقلابي
در طول تاريخ، موارد زيادي از شخصيتهاي معروف وجود دارد كه داراي تعدد شخصيت بودند و امروزه نيز هستند. نه اينکه اينها کافر و بيديناند و اسلام را قبول ندارند؛ بلكه نماز ميخوانند، روزه ميگيرند، توسل دارند و گاهي گريه ميکنند؛ ولي وقتي اينگونه منافع در ميان باشد، متحير ميمانند و نميتوانند سريع تصميم بگيرند، و گاهي اين کفه ميچربد. بههرحال، همیشه در جامعه اينطور افراد وجود دارند؛ در زمان خود پيغمبر صلياللهعليهوآله نيز بودند: مُذَبْذَبِينَ بَينَ ذَلِكَ لاَ إِلَى هَـؤُلاء وَلاَ إِلَى هَـؤُلاء؛[4] منافقيني كه نه طرفدار مؤمنان بودند و نه طرفدار کافران؛ بر اساس منافعشان، گاهي از اينها حمايت ميکردند و گاهي از آنها. اين موضوع هميشه در جوامع وجود داشته و خواهد داشت و به سادگي ريشهکن نميشود. اين نفاق، مراتبي نيز دارد. بههرحال، اين افراد، عواملي هستند که دشمنان خارجي ميتوانند از آنها استفاده کنند و مقاصد خودشان را بهوسيلة اين افراد در داخل اجرا كنند.
ضربه زدن به كشور با نام حمایت از اقتصاد مقاومتي!
هميشه از اين نوع کارها انجام ميشده است؛ البته هر روز به يک شكل و با يک ابزار خاصي متناسب با شرايط زمان و مکان. امروزه نيز دهها توطئه هست تا از هر صنفي که اين حالت نفاق و تعدد شخصيت در آنها وجود دارد، به صورتهاي مختلف استفاده کنند؛ براي مثال، در مسائل اقتصادي با عنوان حمايت از اقتصاد مقاومتي، بزرگترين ضربه را به اقتصاد داخلي ميزنند؛ اين افراد با نهايت دلسوزي هم با مردم صحبت ميکنند، ولي کارهايي ميکنند كه ضرر زدن به كشوراست. براي نمونه، براي ايجاد رقابت بين خودروسازان، خودروهاي خارجي را وارد ميکنند و از این راه، مقادیر کلانی سود شخصي ميبرند! اسمش هم اين است که براي دفاع از صنعت کشور ميخواهيم در بخش صنعت رقابت ايجاد کنيم! و چيزهايي از اين قبيل كه حتي به ذهن ما نيز خطور نميكند. در مسائل دفاعي، علمي، هستهای، بينالمللي، ارتباطات خارجي و کنسولي، افتتاح سفارتخانهها و موارد ديگر نيز هميشه اين نوع كارها وجود دارد. شيطان براي هر صنفي دامي گسترده است.
ايمان قلبي؛ سرمايه اصلي در مواجهه با توطئههاي شيطاني
اگر ما بخواهيم براي همه اينها نقشهاي بکشيم و با همة اينها مبارزه کنيم، اولا چه قدر تخصص آن را داريم؟ ثاًنيا چهقدر نيروي انساني لازم براي اين كار را داريم؟ ثالثا چهقدر نيروي مادي آن را داريم؟ پس نبايد هيچ كاري بكنيم؟! ما چيزي داريم که پابرهنگان با آن، شاه و امريكا را از ايران بيرون کردند، و آن ايمان به خدا و توکل بر اوست. سرماية اصلي ما در مقابل همة اين توطئههاي شيطاني تقويت ايمان قلبي و تعهد به اسلام و ارزشهاي اسلامي است.
تسلط رهبري بر توطئههاي دشمن
خوشبختانه خداوند رهبري به ما داده است که اين مسائل را بهتر از همة ما درک، و به موقع يادآوري ميکند و مسير هدايت را نشان ميدهد. ايشان به بهترين وجه کشتي انقلاب را در طول اين چند دهة اخير به ساحل امن هدايت کردند و اجازه ندادند طوفانهاي مرگباري که دشمنان تدارك ديده بودند تا انقلاب را از پا در بياورد، اين كشور را از مسير اصلي خود منحرف كند. دعا ميکنيم خداي متعال بر طول عمر، عزت، توفيقات و تأييدات ايشان بيفزايد تا همواره اين مسئوليت سنگين را به نحو احسن انجام دهند و اين امانت را به دست صاحبش، وجود مقدس وليعصر اروحنافداه بسپارند. ايشان ضعفهاي دشمن را بهخوبي ميشناسد و آنها را به ما نشان ميدهد و ما بايد اين علامتها را دنبال کنيم و بكوشيم خودمان دچار اين هوسهاي شيطاني نشويم.
كار كردن با خود مردم، الگويي كه بايد از حركت امام فراگرفت
اگر فکر کنيم در مقابل هر يک از اين توطئهها ميتوانيم يک نيروي کوبنده و براندازانهاي داشته باشيم که آنها را نابود کنيم، چنين نيرويي نداريم و در هر صحنهاي هم با اين قصد وارد شويم، شکست ميخوريم؛ اما نيروي ايمان داريم و بايد کار مثبت انجام دهيم. تمام تلاش آنها اين است که ايمان مردم را ضعيف کنند و ما نيز براي تقويت ايمان مردم ابزارهايي داريم؛ بهترين ابزاري که هيچ دشمني نميتواند آن را از دست ما بگيرد و نيز نميتواند مشابه آن را ايجاد کند، در اختيار ماست. بايد اين را بشناسيم، قدر آن را بدانيم و روي آن کار کنيم. وظيفة ما کار مثبت است؛ چهبسا كارها و تلاشهاي زيادي صورت گيرد و با گروههاي مختلف مبارزه شود و در نهايت شبکهاي امنيتي يا نظامي را كشف كنيم كه براي مثال چند صد عضو دارد که هر کدام از آنها با داشتن جايگاهي مهم، اختيارات فراواني دارند. ظاهرشان هم خيلي مطلوب است و هيچ کس هم جرئت ندارد به آنها چپ نگاه کند! چگونه ما موفق ميشويم تا اينها را نابود کنيم؟ اگر نگاهي اجمالي به حرکت امام داشته باشيم، ميتوانيم براي اين كار خود الگو بگيريم. آيا ايشان در مقابل ارتش شاه، ارتشي ديگر ايجاد كرد تا با آنها بجنگد و بيرونشان كند؟ هر پيشنهادي براي انجام دادن کارهاي نظامي ارائه کردند، ايشان قبول نکرد و گفت بايد با مردم کار کرد؛ بايد مردم را بيدار کرد؛ بايد به مردم ايمان و خودباوري داد.
حتي برخي از افراد بسيار معتبر، بعضي از موضوعهاي خاص به امام پيشنهاد ميدادند تا در مورد شاه اجرا شود، ولي ايشان ميفرمود صلاح نيست و من بايد با مردم کار کنم. بر فرض اگر شاه را ترور ميکردند، چه ميشد؟ دهها مورد از افراد ديگر و تيمساران در ارتش وجود داشتند كه جاي او را ميگرفتند؛ اينها كه با ترور شاه نابود نميشدند؛ ولي امام کاري کرد كه سربازها و افسران متدين ارتش بهتدريج فهميدند که دشمن بهوسيلة آنها در حال آسيب زدن به كشور است و خود آنها كار را شروع كردند.
انجام دادن كار فرهنگي؛ اصليترين وظيفه فرهيختگان
بنابراين، مهمترين و اصليترين کار، بهويژه براي دانشجويان، طلاب، اساتيد و تحصيلكردگان فرهيخته، انجام دادن كار فرهنگي است. نخست بايد مباني فکري و فرهنگي خودتان را تقويت کنيد و بعد بكوشيد اين را به ديگران نيز سرايت دهيد. هر قدمي بتوانيد در اين زمينه برداريد و حتي يک نفر را هدايت و راهنمايي کنيد، فتح بزرگي انجام داده، و قدرتي ايجاد کردهايد که در مقابل توپ، تانک و سلاحهاي هستهاي مقاومتر و مؤثرتر است. شاهد آن نيز همين خود انقلاب است.
سادگي و ايمان امام، عامل اصلي پيروزي
بيشك همه ميدانند كه امام چه داشت؛ امام استادي بود که زندگي بسيار ساده و متواضعانهاي داشت. در برههاي، ايشان ماهانه مبلغ 45 تومان (45 تک توماني) از مرحوم آقاي بروجردي شهريه ميگرفت. وقتي شهريه ديگران نيز افزوده شد، مبلغ شهريه ايشان شصت تومان شد. وقتي مرحوم آقا مصطفي طلبه شد، شهريهاي نيز به ايشان میدادند. در آن ايام، احمدآقا هنوز شهريه نداشت و هنوز دبيرستان ميرفت. زندگي امام با اين افراد بوده است. غذاي خانة ايشان آبگوشتي بود که به قول نزديکان ايشان، هيچکس هوس نميکرد يک شب مهمان امام شود؛ يک کاسه آلومينيومي با يک ملاقه آب، چند دانه نخود و لوبیا و گاهي هم ريشة گوشتي در آن پيدا ميشد. در خانه امام تنها هفتهاي يک بار دمپختک داشتند و آن هم بدون خورش و گوشت. امام با اين نوع زندگي، در مقابل دستگاه شاه قيام کرد. حتماً ميدانيد دستگاه شاه يعني چه؟ امام بر چنين دستگاهي پيروز شد. چرا؟ چون خيلي پول داشت؟ درآمد کارخانههاي داخل و خارج داشت؟ نيروهاي كارآزمودة امنيتي و دفاعي داشت؟ نيروهاي امام همين جوانهايي بودند که در کوچهها تظاهرات ميكردند و نهايت همتشان اين بود كه شعار براي امام ميدادند. اين بالاترين چيزي بود که جرئت ميکردند بيان كنند. پس چه عاملي ايشان را پيروز کرد؟ امام فکر مردم را عوض، و ايمان را در آنها تقويت کرد؛ آنها با خدا آشنا شدند و بر او توکل کردند، و بر اين مبنا خودباور و شهادتطلب شدند و آمادگي پيدا كردند تا جان خود را در اين زمينه فدا كنند؛ نيرويي كه همة نيرويهاي ديگر در مقابل آن شکست خوردند. اين تجربه بايد هميشه براي ما الگو باشد.
نداشتن رهبر، عامل اصلي شكست مبارزان اسلامي در كشورهاي ديگر
امروز نيز در مقابل همة نيروهاي دنيا، فقط همين سلاح برنده است و ميتواند آنها را نابود کند؛ وگرنه اين تصور که با تشكيل شبکهاي تجارت کنيم و ابتدا وضعيت اقتصاديمان را درست كنيم، يا اينكه نيروهاي چريکي با سلاحهاي مخصوص دعوت کنيم، به نتيجه نخواهيم رسيد و زمان را از دست خواهيم داد. براي مثال، مجاهدان افغاني سابقه مبارزاتي طولانياي داشتهاند؛ تلاشها و فداکاريهايي كه چهبسا کارهاي مبارزان ما در مقابل آنها ناچيز است؛ ولي چون مثل امامي نداشتند و چون ايماني مثل او نداشتند، شکست خوردند. نمونة ديگر كشور مصر است؛ مصر قبل از ايران به فکر اسلام و حرکت اسلامي بود. جريان اخوانالمسلمين خيلي پيشتر در مصر تشکيل شد. آنها نجيبپاشا را بر سر کار آوردند كه عليه سلطان مصر کودتا کرد؛ اما عاقبتش چه شد؟ آن فکر و نظامي را که ما از اهل بيت عليهمالسلام ياد گرفتيم و محورش ولايتفقيه است، آنها از آن محروماند. به همين دليل به جان همديگر ميافتند و برادرکشي ميکنند. افغانها چه کار کردند؟ گروههاي اسلامي كه نامهاي اسلامي نيز داشتند و حتي در ايران دفتر داشتند؛ اما وقتي قدرتي پيدا کردند، همديگر را کشتند؛ زيرا محوري نداشتند و سليقهاي عمل ميكردند.
درسهايي كه بايد فراگرفت
ما بايداز اين مسائل چندين درس بگيريم؛ اول اينكه موفقترين و نيرومندترين عامل براي پيروزي، ايمان و توکل به خداست؛ دوم داشتن محوري که همة مردم از ته دل به او باور داشته باشند و اطاعتش را بر خود لازم بدانند كه آن ولايت فقيه است. امروزه نماد حکومت و انقلاب اسلامي ايران را در دنيا با اين نام ميشناسند. ما بايد اين عوامل را حفظ کنيم و اجازه ندهيم آسيب ببيند. دشمن به شكلهاي مختلف در حال تضعيف و تخريب باورهاي مردم است. هر روز در سايتهاي خود انواع شبههها را مطرح ميكنند و جوانان براي سرگرمي آنها را گوش ميکنند و ذهنشان مشوب، و در نتيجه ايمانشان ضعيف ميشود. از طرف ديگر عكسهاي محرک را نشان ميدهند تا عزم و ارادهشان را ضعيف كنند و بهدنبال شهوات بفرستند؛ در اينصورت، ديگر نه آن ايمان ميماند و نه آن پايبندي به ارزشها و فداکاري. اين هدف دشمن است و متأسفانه کمابيش هم موفق شده است؛ ولي خداي متعال به برکت خونهاي شهيدان و رهبري اين رهبر عظيم که قطعاً مورد تأييد خدا و وجود مقدس ولي عصر است، اجازه نداده است كه اينها پيروز شوند.
اما ما بايد بفهميم خطر از کجاست و از چه راه بايد جلوي آن را گرفت. اينكه فكر كنيم ميتوانيم صرفاً با ابزار هنر، اقتصاد و مانند آن، ريشه اينها را نابود كنيم، نگرشي غلط است؛ البته اين بدان معنا نيست که هيچ کاري نکنيم؛ بايد در همة عرصهها كار كنيم؛ اما بايد اعتماد اصليمان، ايمان، اعتقاد و توکلمان بر خدا باشد؛ اگر اين نباشد، هيچ ابزار ديگري کارآيي نخواهد داشت و ما در نهايت شبيه يكي از كشورهاي افغانستان يا مصر يا ليبي خواهيم شد.
ولي فقيه، محور وحدت
يك نكتة مهم دربارة مسئله وحدتمحور بودن اين است كه وحدت ما فقط وليفقيه است؛ هر چه اين محور تقويت شود، امکان وحدت براي ما بيشتر خواهد بود؛ اما اگر اين محور ضعيف شود، ديگر هيچ ملاکي براي وحدت وجود نخواهد داشت. در اينصورت، هر کسي بر اساس سليقه خودش ميگويد همه بايد تابع من باشند تا وحدت صورت گيرد و هر فرد يا گروه سياسي را تصور کنید، ديگران را متهم ميکنند که اينها وحدت را شکستند و بايد تابع ما باشند. طرف مقابل نيز همين را ميگويد؛ عدهاي به وحدت دعوت ميكنند، اما با عامل تفرقه! اگر وحدت ميخواهند، اولاً بايد الگو و محور را وليفقيه قرار دهند؛ ثانياً بايد با همفکري، صداقت و مشورت در کارها، فعاليتهايشان را هماهنگ کنند؛ کارهاي تکراري نکنند، نيروهايشان را هدر ندهند و اصل فعاليتها را بيشتر روي مسائل فرهنگي، فکري، ايماني و ديني قرار دهند؛ اگر ميخواهند كسي را انتخاب كنند، ملاک برتري را اين قرار دهند كه چه کسي به دين بيشتر علاقه دارد، چه کسي به امام شبيهتر است ـ البته معلوم نيست غیر از مقام معظم رهبری ـ که خدا سايه ایشان را کم نکند ـ ديگر ما كسي را شبيه امام پيدا كنيم. الحمدلله خداوند چنين نعمتي به ما داده است؛ اما فکر نکنيم مثل ايشان فراوانند؛ اينگونه نيست. بايد اين محور را حفظ کنيم و بكوشيم اين تقويت شود و آسيب نبيند. اگر جايي صحبت دربارة تضعيف اين جايگاه است، بدانيم اينجا دست شيطان، و نقشهاي براي تضعيف مقام ولايت است.
دعوت به وحدت با عامل تفرقه!
هرگاه ديديد کساني که ادعاي وحدت و اتحاد دارند، ميگويند بياييد با هم فکر کنيم، بدانيد راست ميگويند؛ اما هر وقت گفتند ما تصميم ميگيريم و شما تابع شويد، تا وحدت شکل گيرد، اين دروغ است و هيچگاه چنين چيزي امكان ندارد. اگر راست ميگويند، بايد با هم فکر کنند و هر کسي دليل حرفهاي خودش را بيان، و بررسي کنند و تصميم بگيرند كه کدام بيشتر مصلحت اسلام و نظام است. براي اينکه اين کار تحقق يابد، بايد اين كار را در حوزة کار خودمان تمرين کنيم. اگر يک گروه دانشجويي بگويند هر چه را كه ما ميگوييم، ديگران بايد بدان عمل کنند، بدانيم اين منشأ وحدت نميشود. هر وقت ديديد دانشجويان مسلماني را که علاقهمندند ـ بهرغم وجود سليقههاي مختلفي كه دارند ـ پذيرفتند كه با هم فکر کنید، طرح بدهيد و انتقاد كنيد تا به يک نتيجه برسيد، اين دليل آن است که راست ميگويند و قصد وحدت دارند. بايد اين كار را تمرين كنيم؛ نبايد در حوزه کار خودمان بگوييم، ما اين هستيم و از اول چنين بوديم، هر کس اين مسير را ميخواهد بايد تابع ما شود؛ در اينصورت، ديگران نيز چنين سخناني خواهند گفتند. بررسي كنيد كه در دانشگاه، در شهر يا استان شما چه کساني هستند که واقعاً براي اسلام دلسوزي دارند ـ حتي اگر در برخي موارد با هم اختلاف سليقه داشته باشيد ـ با آنها همفكري كنيد و سخنان يكديگر را بشنويد، دلايل خود را بيان كنيد و صادقانه بر اساس دليل درست قضاوت كنيد و طبق آن عمل كنيد.
دانشجويان انقلابي كه ضد انقلاب شدند!
نتيجه اينكه، اولاً عامل اصلي پيروزي، ايمان و توکل بر خداست؛ ثانياً حرکت اجتماعي ما به يک محور واحد نياز دارد كه آن وليفقيه است؛ ثالثاً در بين همة انواع فعاليتهاي اجتماعي که براي انقلاب مفيد است، اصليترين و مهمترين کار، کار فرهنگي است. فرمايشات مقام معظم رهبري در جمع فرماندهان سپاه را همه شنيديد؛ بزرگترين خطري که جامعه و انقلاب ما را تهديد ميکند، خطرهاي فرهنگي است، نه خطرهاي نظامي و اقتصادي. البته اينها هم خطر است، نه اينکه هيچ است؛ اما خطر اصلي، خطر فکري و فرهنگي است و خطر اخلاقي، که آن هم بخشي از فرهنگ است. حال پرسش اين است كه ما چه کار کنيم؟ نخست بايد اين بعد را در خودمان تقويت کنيم و سپس بهاندازه توانمان براي اصلاح جامعه تلاش كنيم؛ وگرنه اگر بخواهيم با همين نيرويي كه داريم، در همة زمينهها تلاش كنيم و بجنگيم، موفق نخواهيم شد و اين شدني نيست؛ مانند بسياري از افرادي كه از پيشتازان حرکت دانشجويي بودند و بعدها ضدانقلاب شدند. بنده دانشجويان مسلمان متدين انقلابياي را ميشناسم كه بارها مرا براي سخنراني در لويزان تهران و جاهاي ديگر دعوت كردند؛ اما در نهايت ضد انقلاب شدند؛ برای اينکه هوسهايي داشتند و ميپنداشتند با اين كارها در آينده وزير يا رئيس جمهور و... ميشوند و براي رسيدن به اين اهداف با ديگران زدوبند ميكردند! پس معلوم ميشود آن کارهايي که ميکردند، براي رسيدن به اين اهداف بود و اهداف اصلي فراموش شد.
مقام معظم رهبري به چه زباني بگويند كار فرهنگي كنيد؟!
پس ابتدا بايد خودمان معرفتمان را نسبت به اسلام، تشيع و انقلاب تقويت کنيم؛ دورههاي آموزشي پژوهشي داشته باشيم و از کساني که دهها سال در اين زمينهها سابقه دارند کمک و الگو بگيريم و بعد بكوشيم اين رشد را در امثال خودمان توسعه دهيم؛ بايد همه جا توکلمان بر خدا، و چشممان به جهتي باشد که مقام معظم رهبري ترسيم ميكنند. ايشان نميتواند مطالبي را بهصورت صريح براي همه بيان كند؛ اما خوب ميتواند علامت دهد. افرادي که شعور داشته باشند، ميتوانند منظور ايشان را بفهمند. سخنراني ايشان در جمع فرماندهان سپاه[5] براي يک عمر کافي است. اگر در رمزهايي که در کلام ايشان بود و نيز واژههايي که انتخاب كرده بودند و نيز تعبيرهاي انتخابي ايشان دقت كنيم، درمييابيم كه اشکالات کار جامعه ما کجاست و ايشان چگونه به آنها اشاره ميكنند. ايشان به چه زباني بگويد کار فرهنگي کنيد؟؛ ميگويد خطرهاي ديگر هست؛ اما هيچ خطري مانند خطر فرهنگي نيست. يعني چه؟
لزوم شناخت بيشتر از اسلام در هر شرايطي
اگر اين کلام مخاطبي داشته باشد، ابتدا فرهنگيان هستند؛ کساني که با درس و مشق سروکار دارند. ايشان به کارگران و کشاورزان که نميگويد کار فرهنگي كنيد؛ به سربازي هم که در جبهه ميجنگد نميگويد کار فرهنگي انجام دهيد؛ پس مخاطب ايشان كيست؟ من و شماييم. بايد هدف و راه را بشناسيم و مسير را تشخيص بدهيم. ما نبايد بپنداريم کامل هستيم؛ ما در ابتداي راه قرار داريم و بايد معرفت و شناختمان را نسبت به اسلام و انقلاب روزبهروز بيشتر كنيم. هرگاه فکر کنيم كه ديگر بس است، همان جا سقوط است؛ ما هميشه نیازمند يادگيري هستيم؛ خدا به پيغمبرش ميگويد اينگونه دعا كن: وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا؛[6] وقتي اينگونه به پيغمبر دستور ميدهد، به من و شما چه ميگويد؟ آيا ميگويد بس است؟! اينکه درس خواندید، کافي است؟ همان که از اسلام ميدانيد بس است؟ هميشه بايد احساس کنيم به معرفت و شناخت بيشتر نياز داريم. مرحلة بعد از اين شناخت، تعهد به عمل است.
صبر و تقوا، دو عامل رسيدن به هدف
اينكه بگوييم ما فعاليت سياسي ميکنيم و اگر فلانجا گناه هم کرديم يا اگر يک روز صبح نمازمان قضا شد اشکالي ندارد و در عوض چون مبارزيم به زندان ميرويم، ديدگاه اشتباهي است. آنچه را از اسلام ياد گرفتيم بايد موبهمو اجرا کنيم. اين دين براي همه است؛ اگر ميخواهيم خدا کمک کند بايد دو عامل را در نظر بگيريم: بَلَى إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ؛[7] اگر ميخواهيد من کمکتان کنم، دو عامل نياز است؛ نخست اينكه مقاوم باشيد و ديگري اينكه تقوا داشته باشيد؛ وگرنه خداوند ما را رها ميکند و ميگويد شما هم مانند ديگران بر سر و کله يكديگر بزنيد و ببينيد به کجا ميرسيد. اگر کمک خدا را ميخواهيد، پيشنياز آن اين دو عامل است؛ إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ، صبر و مقاومت داشته باشيد و زود از ميدان در نرويد و تقوا داشته باشيد؛ سروکارتان با خدا باشد؛ احکام خدا را رعايت کنيد، نگوييد حالا فعاليت سياسي ميکنيم و اگر در فلان جا فلان كار را انجام داديم، اشكالي ندارد و مهم نيست. اين موضوع بسيار مهم است؛ کوچک شمردن هر گناهي، خود گناهي بزرگ است. بنابراين توصيهاي که ما بايد به همديگر بکنيم، همين عبارتهاست. عالماني هم كه سالها در راه اسلام جهاد كردهاند، بينياز از اين نصيحتها نيستند. انسان تا زماني كه نفس ميكشد، بايد مواظب باشد که خدا از او راضي است يا خير.
بيتوجهي به مسائل شخصي و توجه به هدف اصلي
اين كه كساني بگويند ما به قدر کافي مبارزه کردهايم و حالا بايد استراحت كنيم، درست نيست؛ انسان تا زماني كه نفس ميکشد، وظيفه شرعي دارد و هيچوقت اين وظيفه برداشته نميشود. هر وقت نماز برداشته شد، مبارزه هم برداشته ميشود؛ همه ما بايد اين فکرها را داشته باشيم و به همديگر توصيه کنيم و براي اينکه بتوانيم با هم کار کنيم، بايد از لغزشهاي کوچک يكديگر گذشت کنيم؛ بهويژه دربارة آنچه مربوط به شخص خودمان ميشود؛ براي مثال، اگر يك فرد يا دوستي سخني عليه من گفت، بايد آن را ناديده بگیرم و تلاش كنم فكر او را به مسائل مهم سوق دهم. اگر چيزي دربارة من گفتند، اگر درست يا غلط بود، اينها اهميتي ندارد؛ ما در اين دريا و اقيانوس يک قطرهايم، اين مسائل مهم نيست، مهم آن است که هدف فراموش نشود و پيش برود.
تعهد به آموزههاي اسلامي در حوزه فردي، خانوادگي و اجتماعي
پس بايد تلاش كنيم كار مثبت انجام دهيم، صرف اينکه با اين يا آن بجنگيم يا درگير شویم، نتيجهاي ندارد؛ اصطکاک نيروها باعث ميشود انسان متوقف شود يا گاهي هم عقبگرد کند. آنچه مفيد است، انجام دادن کار مثبت در جهت کسب معلومات و بصيرت بيشتر و تعهد به رفتار صحيح اسلامي در مسائل فردي، خانوادگي و اجتماعي است. در اينصورت، خدا قول قطعي داده است كه به چنين مردمي کمک خواهد کرد: وَلَينصُرَنَّ اللَّهُ مَن ينصُرُهُ.[8]
اميدواريم خداوند متعال ما را از اين گروه از انسانها قرار دهد.
و صلّی الله علي محمد و آله الطاهرين.
[1]. انعام/112.
[2]. بلد/4.
[3]. ازدواج شخصيت اصطلاح معروفي در حوزة روانشناسي است؛ در اين حالت، نوعي تضاد در درون فرد به وجود ميآيد كه نميداند كدام مسير را انتخاب كند.
[4] نساء/143.
[5] . اشاره به سخنراني مقام معظم رهبری در تاريخ 25/6/94 در جمع فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي.
[6]. طه/114.
[7]. آلعمران/125.
[8]. حج/40.
آخرین اخبار
- قبلی
- 5 از 5